۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

لبخندی در امتداد فاصله ها

این روزها در آزمون صبوری و تحمل شرکت می کنم آزمونی که تمام نمی شود از زمین و زمان برسرم می بارد و مادامی که با لبخند و آرامش از کنار این مشکلات نگذرم به نظرم ماجرا ادامه خواهد داشت .
از شکستن دندان جلویی بگیر تا جا ماندن از پرواز تا گم شدن یک چمدان . از گرمازدگی بگیر تا بستری شدن قوم و خویشی که بیشتر رفیق است تا فامیل در سی سی یو صحنه باور نکردنی کبود شدن صورت اش و فاتحه ایی که در دل خواندم. باور اینکه دم بعدی را بازدم می کند از ذهنم هم نمی گذشت همه و همه اتفاق افتاد و من فقط نگاه کردم . یک قطره اشک هم بر رخساره ام جاری نشد.
آنقدر صبور شده ام که در برابر دریا ایستادم و اشک نریختم همان دریایی که علی کوچک ما را ربود علی نشست کنار من و با هم به موج های پریشان دریا نگاه کردیم از دل تنگی هایش گفت و من در آغوشش گرفتم نه دیگر اشکی به چشم من جاری نمی شود دیگر با دیدن نارفیقی بغض نمی کنم حتی از راندن در اتوبان خاطره ها در نیمه شبی تب دار هم جز خاطره چشم های آبی سگ داری که برای همیشه به روی ام بسته شد چیزی باقی نمانده است . اشک من تمام شده و تنها لبخندی بر لبم جاری است از همه نامردمی های روزگار فاصله ها را نباید از بین برد فاصله ها خوبند با فاصله است که می شود آدم ها را دوست داشت می شود با فاصله زیاد از آدم ها ایستاد و با فاصله زیاد به گذشته نگاه کرد فاصله گرفتم از رفاقت از اشک از دوستی از آدم ها این روزها همه را از همین فاصله دور دوست دارم و با لبخند به همه اتفاقات خوب و بد نگاه می کنم نه با غم و مصیبتی ضجه می زنم نه با جشن و شادی دیگر هلهله می کنم من از این فاصله دور به همه دنیا ، خاطرات خوب و بد و همه آدم هاش فقط لبخند می زنم و می گذرم با چمدانی در دست و در انتظار اعلام ساعت پرواز

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

حریم خصوصی من کجاست ؟

مدتهاست نه وبلاگ نویسی مثل قبل برایم لذت بخش است نه وبلاگ خوانی هنوز از دلیل این امر مطمئن نیستم اما دلم برای روزهای بلاگفا و نوشتن های پی در پی از زمین و زمان تنگ می شود .
شاید گسترش عضویت در شبکه های اجتماعی ، شاید حوادث ناخوشایندی که خودسانسوری نکبت باری را به جامعه وبلاگی تحمیل کرد شاید مسدود شدن یک شبه وبلاگ هایی که دوستشان داشتیم نمی دانم اصلا نمی دانم چرا اینطور شد اما دیگر وبلاگ و وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی آنچه به این نوع از ارتباطات مربوط می شود را مثل قبل دوست ندارم
شاید یکی از دلایل اش همین رصد شدن باشد توسط برادران گمنام و خوش نام که چپ و راست در حال سرچ کردن نام ات هستند که خدایی نکرده مبادا بادی از نشیمن گاهت خارج شده باشد و آنها بمانند در بی خبری
این روزها وبلاگ و بلاگ نویسی را دوست ندارم چون احساس آدمی را دارم که نشسته بر مستراح و دارد زور خودش را می زند و یکی بی در زدن و یالله گفتن وارد می شود و تو یک مرتبه می بینی شاش بند شدی
این روزها به فضای خصوصی بیشتری احتیاج دارم در فیس بوک هم تعداد زیادی از آدم های ناشناس و دوست نما را بلاک کرده ام نه اینکه مشغول کار خاصی باشم نه این روزها به دنبال حریم خصوصی می گردم حریمی امن که نه از رصد شدن خبری باشد نه از کنجکاوی بی امان دوستان ظاهری خبر نبودنم را هم نه تکذیب می کنم نه تایید می خواهم حریم خصوصی ام را حفظ کنم حریمی که فقط من و تعداد اندکی تاکید می کنم تعداد اندکی به آن اجازه ورود دارند می خواهم مدتی آسوده باشم و در امان از نگاهها و کنجکاوی های ادم ها جالب اینجاست این روزها آنهایی که خودشان به من دسترسی ندارند واسطه می تراشند و من در پاسخ واسطه ها هم باید به حذفشان بی اندیشم

* این نوشته حتی یکبار هم قبل از انتشار خوانده نشده است می خواهم چرک نویسی را در وبلاگ نویسی تجربه کنم نوشتن با همان حس و حال اولیه بدون در نظر گرفتن باید ها و نباید های دستوری همین