۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

كوچ اجباري

وبلاگم در بلاگفا مسدود شد همه آرشيو رفت براي هميشه فرت كلي شعر و نثر و ... اخرين پست اون وبلاگ فرداي بازداشت دوست و همكار خوبم « احمدجلالي فراهاني » در شوك بازداشت او نوشته شد كاش همين الان كه دارم اين پست و بي هيچ هدف و انگيزه ايي مي نويسم تلفن زنگ بزنه و خبر آزادي احمد را بشنوم تا يه دل سير اينجا شروع كنم به وبلاگ نويسي اين روزها نه اينكه حرفي براي گفتن ندارم نمي دونم چي بگم و چطوري بگم

۳ نظر:

صدرا گفت...

خوش آمدی به سرزمین پهناور بلاگ اسپات

دست خیال گفت...

کار خوبی کردی دوباره شروع کردی.ما دیگه برای شروع دوباره آزموده شدیم و آبدیده.وقتی خانه به دوش باشی غم سیلاب هم نداری.

یه آدم کوچولو گفت...

به به بانوجان
وای چه روزهایی بود من که تهران امروز نبودم اما اون روز رو یادم نمیره کاش کاش...