۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

دروغگوها

دروغ گوها دختران ظریف و ریزه میزه ای هستند که گاهی هم چاق اند. گاهی بدون آرایش حتا زیبا هستند و گاه بی آرایش بسیار زشت گاه این دروغ گو ها مردان لاغر مردنی هستند که سوتغذیه دارند و حتا بسیاری چاق و تپلی هستند. دروغ گوها نه شاخ دارند نه دم. دروغ گوها عقده دارند. عقده حقارت. هر وقت دروغ بگویم حتمن چیزی در من کم شده.
اما بعضی ها مرض دارند مثل یکی از دوستان من که هر روز یک دروغ تازه می بافد هر روز یک داستان دارد البته مرض او هم با عقده هایش هم خوان است.
دوست من هم دروغ می گوید. خیلی زیاد دروغ می گوید.
از این همه دروغ عقم می گیرد.
من از دوستم متنفرم.
من عاشق مردی شدم که راست می گفت.
من از دختر دروغ گویی که دوستم بود متنفرم
راست
دروغ
راست
دروغ
راستی را عشق است
دروغ را نفرت
آدم ها یک روز از دروغ گو ها خسته می شوند. آدم ها یک روز گند می زنند به ریخت دوست من اما این آدمها همیشه مردی را که من عاشقش شدم دوست دارند.
شاید یک روز همه دنیا پر از راستی و درستی شد روزی که مردم عقده ندارند. مرض هم ندارند.
شاید 

هیچ نظری موجود نیست: