۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

این نیز بگذرد

زمانه نه تنها در این یک ساله که از چهار شایدم پنج سال پیش شروع کرد به بازی کردن با من هر روز یه بازی تازه یه روز بازی کاری و حرفه ایی یه روز بازی رفاقت یه روز بازی سیاسی امروز هم که بازی خاله زنکی؛ دارم کم کم توی همه این بازی ها استاد می شوم البته از این آخری متنفرم اما چی کار می شه کرد ؟
هر کجای دنیا که باشی از دست بازی های زمونه در امان نیستی
امروز بازی خاله زنکی تهمت را چند روزی است دارم تجربه می کنم از طرفی جوابیه سازمان میراث فرهنگی به من و دوستانم تهمت توده ایی بودن می زند از طرفی برای شک و پرس و جو در خصوص یک خبر دوستی مثلا قدیمی آنسوی آب تهمت حکومتی بودن به من می زند فارق از اینکه این سوالات و ابهامات تازه برای یکی دیگر پیش آمده نه من از سوی دیگری در وطن مثلا همکاران دیگری تهمت خاله زنکی مسخره ایی را متوجه تو می کنند و تو یکباره می بینی دور تا دورت پر شده از حرفهای بی ربط به جای اینکه سرت گرم نوشتن و خواندن باشد قلب ات هزار پاره می شود

دلم هزار پاره شده از غم نبودن و ندیدن دوستهای واقعی و فاصله ایی که افتاده میان ما .
دلم هزار پاره شده از حرف های بی ربط و تهمت های نا به جا .
دلم هزار پاره شده از مرور خاطرات خوشی که انگار هزار سال است از من فاصله گرفته اند
دلم هزارپاره شده از اعتماد بیهوده به واژه مسخره رفاقت
دلم هزارپاره شده از بس سرم به کار خودم بود و سر همه هم به کار من بود

چند نفر از مدعیان دوستی همه اسرار زندگی ام را می دانند؟ حتما رفیق نبودند و لایق دانستن. اما از ندانسته هایشان افسانه می بافند و افسانه هایشان را خبری می کنند و جهانی خسته شدم از همه کس و همه چیز اما سکوت می کنم تا اگر خدایی بود خودش سکوت را بشکند اگر هم نبود که هیچ باشد به قضاوت و داوری زمان
آه این نیز بگذرد
تجربه ثابت کرده می گذرد و البته به قول دوستی ما غم های مهم تری داریم زمانه هم نگذشت ما می گذریم

۶ نظر:

ناشناس گفت...

تحمل کردن اش سخته می دونم اما تحمل کن
دلمون برات تنگ شده دیگه صداتم نمی شنویم بلاخره کلاس گذاشتی یا رفتی خارج؟
شایدم رفتی خارج بعد کلاس گذاشتی
شایدم با کلاس شدی رفتی خارج
:)))))))))))))

ناشناس گفت...

چی می گه ناشناس من بودم فاطمه چرا اینجوریه وبلاگت اه

نیما گفت...

ادم دلمرده مرده است تو هم در حال مرگی

سحربانوی سابق گفت...

اینجانب سحر بیاتی خبر در حال مرگ بودنم را تکذیب می کنم
خیلی هم حالم خوبه چون دیگه با دلم زندگی نمی کنم سالهاست با عقلم زندگی می کنم پس در حال مرگ بودنم زهی خیال باطل است

نیما گفت...

آدم عاقل بی دل زندگی نمی کند

سحربانوی سابق گفت...

آقای نیما وکیلی بی خیال شو جان مادرت هر چند اسم ات از اسم قبلی یعنی جواد شیک تره اما خودتم بکشی ادبیات جواده