۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

اعلام ساعت پرواز



در طبقه بیست و دوم برج (اچ. اس. بی. سی) همان بانکی که مدتهاست ما ایرانی ها را تحریم کرده نشستم. برج در مرکزی ترین نقطه شهر واقع شده است. درست رو به روی خط مونوریل کوالالامپور. باران چون سیل از آسمان می بارد. وقتی می گویم سیل یعنی دقیقا سیل نه اینکه فکر کنید در حال مبالغه و تعارف هستم. هر دانه باران استوایی اندازه یک گلابی درشت است و تراکم گلابی ها از آسمان هرگز نمی گذارد زیر باران قدم بزنی، باران های اینجا نه بو دارد نه طعم. اصلا اینجا خاکی ندارد که وقتی باران خورد، بویی بلند شود تا طعم گس لذت بردن و خیس شدن را تجربه کنی. اینجا هوا آنقدر مرطوب است که وقتی یک دانه لوبیا از دستم در می رود و در آب راه ظرفشویی گیر می کند بعد از یک هفته جوانه بزند و سبز شود.
حالا مثلا که چی؟ نوشتم که پز داده باشم؟ نه نوشتم که بگویم وقتی لبه پنجره نشسته ام و چترهای رنگارنگ اندک عابرانی را که چاره ای ندارند جز رفتن زیر باران تماشا می کنم، هی با خودم می گویم : حالا چه می شد اگر در این هوای دم کرده و آلوده ایران یک بار هم که شده از این گلابی های متراکم و چاق از آسمان بر سر مردم می بارید.
در رویای باران استوایی در خاک شهر و دیار خودم که غرق می شوم، به این فکر می کنم که خب اگر یکی از این باران ها در تهران خودمان می بارید حتما شهر را آب برده بود.
یعنی آسمان هم می داند سیستم شهری حتی پایتخت هم ظرفیت تحمل این همه باران را ندارد؟ بعد فکر می کنم آب گرفتگی شهر بهتر است یا دود گرفتگی؟ خفه شدن و مردن راحت تر است یا غرق شدن ؟ برای من که شنا بلد نیستم حتما خفه شدن بهتر است. شاید هم بخش نوستالژیک مغزم درد گرفته که ترجیح می دهم به جای تماشای سیلی که از آسمان پایتخت مالزی می بارد. دود پایتخت وطن ببارد.
هی فکر می کنم دود بهتر است یا سیل؟ چتر بهتر است یا ماسک؟ تهران بهتر است یا کوالالامپور؟ حال من بهتراست یا تو که ایران مانده ای و داری دو راهی های مرا می خوانی؟ خانواده بهتر است یا تنهایی؟ ساعت 5 و 10 دقیقه بعد ازظهر 4 دسامبر بهتر است یا ساعت 12 و 45 دقیقه 14 آذر ماه؟ تعطیلات نوروز بهتر است یا تعطیلات کریسمس؟
هیچ نتیجه ای نرسیدم جز اینکه هر چه بهتر باشد یک نواختی خوب نیست یک ریز باران باریدن خوب نیست. مسیر همیشگی سرسبز خانه ات که درست روی یکی از تپه های شمالی کوالالامپور قرار دارد خوب نیست. لباس هایی که اگر هفته ای یک بار از کمد بیرون نریزی تا هوا بخورند مبادا کپک بزنند خوب نیستند. هر چه بد باشد رسیدن پاییز واقعی با زرد شدن برگ ها و شوق شنیدن صدای خش خش برگ ها زیر پاهات بد نیست. انتظار باریدن برف از آسمانی که دود گرفته در زمستان بد نیست. سرمای طبیعی و پوشیدن لباس گرم بد نیست.
همین طور که دارم خوب ها و بدها را می شمارم فکر می کنم، هرجای دنیا که باشی یک تکه ای از خودت را در خانه جا گذاشته ای و گرنه خانه که باشی اصلا به تو چه ربطی دارد که الان در کوالالامپور ساعت چند است؟ ولی اینجا همیشه دو تا ساعت داری یکی ساعت شهر، دیگری ساعت خانه. اینجا همیشه در انتظار اعلام ساعت پروازی ...

۲ نظر:

صدرا گفت...

با خوندن نوشته ی خوبت ، دلم تنگ شد برای وبلاگ نویسی.

سحر گفت...

خب دست به کار شو صدرا