۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

یک جای امن

لایه های پنهان این شهر، قتل، جنایت، غارت، دزدی و مردمانی که بی تفاوت فقط نظاره می کنند.
نیمه پنهان کوالالامپور
شهر تا صبح بیداری، شهر تا صبح اضطراب، پلیس های غارتگر، سفارت خانه نا امن، پس کوچه های تاریک...
اوه خدای من این خودش یک داستان بلند است داستان شب های کوالالامپور، داستان نا امنی که انگار از بدو تولد یقه ما را محکم چسبیده و رهایمان نمی کند. ما بچه های دهه 60 دهه نوستالژیک 60.
از بدو تولد انقلاب، جنگ، اعدام ...
سازندگی، رانت خواری
اصلاحات، قتل های زنجیره ای، کوی دانشگاه
8 سال تاریک 8 سال سیاه
جنبش اعتراضی سرکوب شده
آه خدای من مهاجرت و جنوب شرق نا امن آسیا ...
قبول کن سخت است پذیرش امید، باور رسیدن به یک خانه امن، جایی برای آزادی و امنیت باور کن سخت است جایی را تصور کنی که دست ها به خون آلوده نیست، رد خون و ته سیگار مسیر هر روزه ات نیست.
سخت است باور کردن امید.
دوست داشتن و عشق ورزیدن به آدمهایی که نمی دانی پشت نقابهایی که به صورت زده اند کیست. سخت است این زندگی لعنتی، سخت است خدا می داند چقدر سخت است.
و ما در حیرت از این سخت جانی خویش امروز را فردا، شب را روز و روز را به شب بدل می کنیم.
زنده ایم هنوز سخت جان می کنیم، سخت زندگی می کنیم. کاش حداقل آسوده بمیریم.

هیچ نظری موجود نیست: