امروز ُ بی خیال اون خدایی که می گی اگر باشه فردا هم هست ...
- این دیالوگ یکی از شخصیت های داستان مَن ِ درست مثل من اونم دلش می خواد خدا باشه.
می ترسه واقعا نباشه همون طوری که قبلا به همه می گفت گشتم نبود، نگرد نیست.
حالا می خواد بیشتر بگرده شاید بود.
یعنی هیچی دیگه نمونده جز امید به اینکه هست.
دلش معجزه می خواد مثل من، خدا می خواد مثل من.
خلاصه اوضاعش افتضاحه مثل من.
مثل من که دارم به تلخی خو می کنم تا جایی که می ترسم این یه لیوان چای نبات هم رو دلم سنگینی کنه، آدمیزاده دیگه به همه چی زود عادت می کنه. حتی به مردن. حتی به مردن؟
- این دیالوگ یکی از شخصیت های داستان مَن ِ درست مثل من اونم دلش می خواد خدا باشه.
می ترسه واقعا نباشه همون طوری که قبلا به همه می گفت گشتم نبود، نگرد نیست.
حالا می خواد بیشتر بگرده شاید بود.
یعنی هیچی دیگه نمونده جز امید به اینکه هست.
دلش معجزه می خواد مثل من، خدا می خواد مثل من.
خلاصه اوضاعش افتضاحه مثل من.
مثل من که دارم به تلخی خو می کنم تا جایی که می ترسم این یه لیوان چای نبات هم رو دلم سنگینی کنه، آدمیزاده دیگه به همه چی زود عادت می کنه. حتی به مردن. حتی به مردن؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر