۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

بی خیال کوری

حالا فرض محال که به خاطر خواندن کتابهای الکترونیک خیره شدن به مانیتور چشم ها را کور کرد. کور کور که نه مثلا عینکی نشاند بر روی خرطومی که دماغ می نامیم اش. گفتم دماغ یاد عدالت الهی افتادم می دانی عدالت الهی یعنی از قد و قواره هر چه هست ببخشی به بورهای اروپایی و از دماغ هر چه هست ببخشی به مردمان سرزمین آریایی لایک لازم از خونسردی و بی حالی هم هر چه در چنته داری قسمت مردمان مالزی کنی و از انرژی مضاعف کار و تلاش ببخشی هر چه داری به چشم بادامی های چینی و ثروتت را یک جا و خیلی قلمبه اهدا کرده به مردمان عربستان و حومه. خوب شد معنی عدالت الهی را کشف کردیم و بیخودی هی خودمان را به شک نیانداختیم... اصلا بحث عدالت نبود. بحث کوری بود
بهتر است این کوری چشم از کوری مغز و شعور که همین طوری و در اثر رطوبت بالای هوا در جنوب شرق آسیا می رود که کپک زده و بگندد. بگذار کمی نمکش بزنیم بلکم تازه ماند.
اصلا بگذار بعد از « هاروکی موراکامی» با آن استعاره های دلچسب و خیال انگیزش، بریم سراغ تنها بازمانده آثار بانو «اوریانا فالاچی» تا علاوه بر خواندن یک کتاب جا مانده اندکی هم روایتگری بیاموزیم از این بانوی شگفت انگیز ... در خدمت « پنه لوپه به جنگ می رود» بی خیال چشم هایی که می سوزند و قرمز می شوند و اشک می ریزند حتما سرچشمه این اشک ها و قرمزی و سوزش جای دیگری است ...



هیچ نظری موجود نیست: