۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

امروز دقیقا چه روزی بود؟

با صدای چک و چک آب از خواب بیدار شد. سرش  را برد زیر پتو و پاهایش را بیرون آورد، سعی کرد با پاهاش دنبال یک تیکه خنک روی تشک بگردد.
نور از پنجره توی اتاق پهن شده بود. یک نور ابری و خسته. آن پرده های زرد و چرکی که به پنجره بود نای ایستادن جلوی همین نور کم و بی جان را هم نداشت.
صدای چک و چک آب توی مخ اش رفته بود حتما یکی از شیرهای ظرفشویی چکه می کند، اما نه هر چکه آب انگار با سر روی زمین فرود میامد و متلاشی می شد.
بلاخره با هر بدبختی که بود از زیر پتو بیرون آمد و به سمت صدا حرکت کرد. سقف اتاق نشیمن داشت آب پس می داد چک چک چک ... دیشب که باران آمده بود حتما یه جایی اون بالا هم آب جمع شده بود.
یه لگن صورتی زشت توی حیاط خلوت پشت آشپزخونه بود که بیرون کشید و گذاشت زیر چک و چک آب، صدا می پیچید توی لگن بزرگ و صورتی.
کتری را روی اجاق گاز گذاشت، هر چه کبریت کشید گاز روشن نشد. کپسول گاز تمام شده بود. امروز از چای خبری نبود.
از روی میز  سیگارش را برداشت و روشن کرد. خیره شد به پنجره و آسمان ابری...
روز تمام شده بود جز سیاهی چیزی پشت پنجره نبود، زیر سیگاری و لگن صورتی لب ریز شده را خالی کرد. لگن را گذاشت روی زمین زیر چک و چک آب سقف، به اتاقش برگشت زیر پتو خزید و چشم هایش را بست.
در دالان های پر پیچ و خم و تاریکی می دوید. نفس هاش تنگ شده بود. می دوید و از چیزی فرار می کرد. از شبحی از هیولایی از کابوسی که تمام شب همراهش بود.
عرق کرده و نفس زنان ازخواب پرید صدای چک و چک آب به گوش نمی رسید. آفتاب سوزان و گرم خودش را پرت کرده بود وسط اتاق. دیگر به سمت گاز نرفت می دانست کپسول گاز خالی است.
بسته سیگاری از یخچال برداشت و به سمت اتاق نشیمن  رفت.
سقف سبز شده بود ریشه داده بود جوانه زده بود..
لگن صورتی پر از ماهی های قرمز شده بود.
خواب بود ؟
سیگارش را روشن کرد، دستش را سمت خاکستر سیگار برد گرم بود. دستش سوخت.
خواب نبود؟ بیدار بود؟
ساعت از حرکت ایستاده بود.
امروز دقیقا چه روزی بود؟
هیچ خبری از پستچی نشده ؟ یعنی چند روز در دالان های تاریک دویده ؟
زمان را گم کرده بود.
به پنجره زل زد.
چشم هایش را دوخت به تصویر روشن آفتاب.

۱ نظر:

moris-mortesa- گفت...

moris1315@gmail.com-...-+opendoors.org-...++fcnn.net-++iranonair.com-...++mohabatnews.com-++radiomojdeh.com-++