۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

درمانی برای سردرد

یه سردرد عجیب و غریب چهار روزه امانم رو بریده ... هر بار به لب تاپ یا گوشی موبایل نگاه می کنم بدتر می شه، انقدر شدتش زیاد بوده که نصف شب هم  از خواب می پرم.
بلاخره دیروز رفتم دکتر می گه افت فشار خون و احتمالا سردرد عصبی. می گم فکر نکنم عصبی شده باشم یعنی چیزی برای عصبی شدن نداشتم می گه مگه امروز باید عصبی شده باشی یا دیروز یا حتی همین یک ماه گذشته ؟ ممکنه دو ماه پیش یا حتی یک سال پیش هم فشارهای عصبی رو تحمل کرده باشی که حالا خودش رو بروز میده ...
می گم جل الخالق با این حساب اگر سال پیش یا حتی سال قبل ترش رو حساب کنی الان باید فاتحه من رو بخونی و خلاص...
می گه البته این یه احتماله شایدم چیزی توی خونت بالا و پایین شده شایدم اثر همون آلرژی کذاییه که سالهاست درگیرش هستی...
خلاصه انقدر شاید و باید این وسط هست که احتمالا فقط خدا می دونه چه مرگمه ... خودم رو نگه داشتم و وسط فیس بوک روی صورت ملت بالا نیاوردم و چیزی ننوشتم اما احساس می کنم تا ننویسم حالم خوب نمی شه ...
شاید باید بنویسم ... شایدم باید یه اره بردارم جمجمه ام رو بشکافم و لخته های خون مالزی رو بریزم بیرون ...
خلاصه که دارم نوشتن درمانی رو تست می کنم.
اما با خودم فکر کردم مثلا اگر دکتر بهم بگه دیگه هیچ وقت نباید به لب تاپ نگاه کنی اونوقت چی می شه ؟ زندگی با چشمان بسته ؟

نمی دونم اینجا غریب ترم یا توی ایران غریب تر بودم؟ دوستای نروژی دوست تر بودن یا دوستای ایرانی؟ اما هر چی باشه یه چیزهایی از من وصله به اون جا به اون آدمها و تنها راه ارتباطی من با اون ها همین لب تاپ ِ یعنی اگر اونم از من بگیرن دیگه چیزی نمی مونه مثل یه بادبادک که فقط یه رشته نخ باریک ازش باقی مونده تو دست کسی که سازنده اصلی اش بوده ... اگر ولش کنه معلوم نیست سرنوشتش چی می شه.. معلوم نیست اخرش کجا فرود میاد...
 اینا البته مزخرفاتی بیش نیست ... مزخرفات یه مغز درد گرفته ...
راستی یادم رفت به دکتره بگم شاید این مدام کانال عوض کردن های مغزمه که خسته ام کرده اینکه باید ایمیل انگلیسی بفرستم و به زور نروژی حرف بزنم و بعدش فارسی بنویسم ...
شایدم مغزم به کمی استراحت احتیاج داره به اینکه برای ده دقیقه هم که شده واقعا بگیره بخوابه ...
اینم مزخرفه همون ده دقیقه کافیه برای تمام شدن همه چیز من هنوز به تمام شدن فکر نمی کنم ...
خلاصه این نوشته ها نه سر داره نه ته انگار دلم می خواد خودم رو خالی کنم بی قاعده و قانون بی خط الرسم و او می گوید های تکراری یه گزارش ابلهانه ...
اصلا ولش کن چی نوشتم؟ یه مشت مزخرف حالا هم شاید احمقانه ترنی کار ممکن کلیک کردن روی گزینه انتشار باشد اما اگر بدونم سردرد کذایی خوب می شه حاضرم شما به من و مزخرفاتم بخندید و بگید تب داره بیچاره ... 

هیچ نظری موجود نیست: