۱۳۹۳ مرداد ۲۳, پنجشنبه

مهاجرت ما عصبانی ها به سرزمین خونسردها ...

امروز یه کم عصبانی هستم. البته اینجا وقتی عصبانی هستی باید لبخند بزنی یعنی اگر عصبانی بشی و مردم ببینن معلوم نیست بعدش چه فکرا که درباره ات نمی کنن ...
 نمی دونم باید درباره کجای مهاجرت بنویسم اصلا بزارید درباره همین عصبانی بودنه بنویسم.
 اینجا توی نروژ مردم کلا عصبانی نمی شن ولی تا دلت بخواد عصبانی ات می کنن تو مالزی هم همین طوری بود با خونسردی بیش از حدشون رو روان و اعصابت رژه می رفتن.
سه ساعت تمام باید توی یه صف منتظر می موندی که فقط دو نفر جلوی تو بودن...
اینجا هم مردم همین طورن کلا فس فس که خودشون می گن صبوری...
هیچ کاری این جاهایی که حداقل من بودم به موقع انجام نمی شه برای هر چیزی باید انقدر انتظار بکشی تا دیونه بشی سر بزنی به کوه و بیابون حتی ممکنه این فس و فس انجام دادن کارها در مورد یه مریض هم اتفاق بیافته.
تو نروژ و کلا اسکاندیناوی (بقیه اسکاندیناوی رو شنیدم فقط) اونطور که شنیدم وقتی مریض شدی باید حسابی جیغ و داد راه بندازی و فیلم بازی کنی و گرنه ممکنه یه سال بعدم کسی به دادت نرسه با لبخند و مهربانی به دکتر که نگاه کنی می گه خب تو که مردنی نیستی عجله ای نیست.
تازه اگر از سیستم بروکراسی اداری گذشتی و تونستی دکتر رو ملاقات کنی ...
تو مالزی با جیغ و داد و ناله هم کارت راه نمی یوفته یعنی اگر دکتر و پرستار رفته باشن برای لانچ تایم و دینر تایم و نمازتایم و کوفت تایم بمیری هم خب اتفاق خاصی نمی یوفته مردی دیگه خدا بیامرزدت...
تو این کشورهایی که من بودم حداقل می شد شش ماه هم هیچ مدرک هویتی نداشته باشی مثلا پاسپورتت دست اداره مهاجرت باشه برای صدرو ویزا و کسی هم جوابت رو تو شش ماه نده یا شماره ملی نداشته باشی اینجا تو نروژ و شماره ملی که نداشته باشی خب نمی تونی دکتر خانواده هم داشته باشی و دکتر خانواده هم که نداشته باشی خودت نمی تونی سرت رو بندازی پایین و بری دکتر مثلا گوش و حلق و بینی پس فعلان کر می شی تا بعد که خدا بزرگه...
اینجاها اگر عصبانی بشی چه مالزی چه نروژ مردم فکر می کنن روان پریشی چیزی هستی ... یعنی یه جوری سیب زمینی طور باید باشی تا شبیه اونا باشی.
خلاصه که یکی از بزرگترین مشکلات مردمی مثل ما که همیشه عجله داریم دو دقیقه طاقت نداریم توی یه صف بمونیم با هر بویی با هر صدایی با هر حرفی کنار نمی یاییم و از کوره در میریم همین دل گندگی و خونسردی و فس فس بودن کارها تو مالزی و نروژ و خیلی جاهای دیگه است ...
مالزی بروکراسی اداری نداشت فقط ملت حال انجام کاری رو نداشتن.
اما این اروپایی ها خدای کاغذ بازی مسخره بازی نامه نوشتن پست کردن و این چیزان تا جایی که معلم مدرسه ما روزی یه دسته کاغذ که بهشون می گه پلان می زنه زیر بغل ما نیم ساعت اول کلاس درباره اینکه پلان امروزمون چیه حرف می زنه بعد که یه ساعت درس داد باز نیم ساعت درباره اینکه امروز پلان ما این بود و تونستیم این درس ها رو بخونیم صحبت میکنه یه نسخه از همه این پلان ها رو هم پرینت گرفته که به تک تک ما یه دونه می ده ... 
روزی یه دسته کاغذ من دور می ریزم و دلم برای درخت های نروژی کباب می شه ...
خلاصه که امروز بغض می کنن سال دیگه گریه پس در راه مهاجرت با خودتون مقادیر زیادی اعصاب و صبر و تحمل به این کشور های نام برده بیارید سعی بکنید دایورت کردن جهان و هر چه در آن هست رو به جاهای خوب یاد بگیرید.
فکر نکنید اتوبوس های خارج تاخیر ندارن ...
فکر نکنید دکترای خارج الان خیلی می فهمن...
نظم و انظباط اینجا معنی اش این نیست که همه کارا به موقع و درست انجام می شه معنی اش اینکه همه ساکت و بی سر و صدا می شینن تا کارا بلاخره یه روزی انجام بشه ...
فکر نکنید آدم بی شعور، معتاد دائم الخمر و داغون تو خارج پیدا نمی شه تا دلتون بخواد از این آدمها هستن.
اگر می تونید خونسرد باشید 
اگر می تونید برای انجام هیچ کاری عجله نکنید حتی برای درمان مریضی تون 
اگر می تونید هر رفتاری رو تحمل بکنید و دموکرات وار به همه مردم حتی اونایی که رو اعصابتون دارن راه میرن لبخند بزنید ..
اگر می تونید جواب رفتار بد یه نژاد پرست رو ندید و سرتون رو بندازید پایین ( چون دعوا کردن عواقب بدی داره)
اگر می تونید  کارمند بانک رو نکشید وقتی  برای یه کلمه ساده ایران شما رو از صد تا پله سی و پنج بار بالا و پایین می بره تا بعد حالیش بشه ملیت شما قابل حذف کردن نیست.
اگر تحمل می کنید که ببینید نصف بیشتر مردم دنیا هیچی جز احمدی نژاد حجاب و انرژی هسته ای درباره ایران نمی دونن و فکر می کنن ما از پشت کوه اومدیم. 
خلاصه مهاجرت کنید مهاجرت کنید که اگر تحمل اینا رو هم نداشته باشید
اگر به عنوان فردی عجول و بی اعصاب شناخته می شید هم یه بلایی سرتون میارن این جماعت که یهو چشم باز می کنید می بینید اصلا یه طور دیگه شدید یه طوری که برای خودتون هم غریبه اید ...
بعد از تحریر :
قول می دم در متن بعدی فقط روی خوبی های مهاجرت تمرکز کنم این بار واقعا نشد از بس رژه رفتن رو اعصابم بدترین بخشش اون لبخند همیشگی رو لب های آدمهایی است که دارن دستشویی می کنن تو اعصابت اون لبخنده از صد تا فحش بدتره خدایش 

هیچ نظری موجود نیست: