۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

مهاجرت/ از ایرانی ها بترسیم یا نترسیم

قطعا اولین چیزی که حتی پیش از مهاجرت دنبالش می گردید و همه مهاجرا هم گشتن دوسته ... دوست ...
اما پس داستان اینکه می گن از ایرانی ها دوری کنید چیه؟
واقعا ایرانی ها این بیرون سر همدیگرو می برن؟ همه نامرد و از خدا بی خبرای بی شرفی هستن که جز کلاهبرداری کار دیگه ای بلد نیستن ؟
خب بذارید فقط توجه شما رو به یه واقعیتی که احتمالا خودتون هم می دونید ولی حواستون نبوده جمع کنم.
شما در ایران دوستانتون رو بین 77 میلیون جمعیت کشور پیدا می کنید.
معاشرت های شما به دوستانتون ختم نمی شه و بخشی از معاشرت های شما رفت و آمد با خانواده و فامیل خواهد بود.
اشتراک زبانی تنها چیزیه که زیاد بهش فکر نمی کنید.
احتمالا بین 77 میلیون جمعیت ایران از یک تا حداکثر ده رفیق صمیمی دارید که از جیک و پیک شما خبر دارن.
احتمالا تا صد ها معاشرت معمولی و کاری هم دارید که گاهی به غذا خوردن در یک رستوران حتی سفر رفتن و دور هم نشستن ختم خواهد شد...
در این میان شما احتمالا ده ها رابطه شکست خورده و نا موفق هم دارید و ده ها دشمن فرضی یا حقیقی...
حالا شما قراره مهاجرت کنید.
شما می تونید دوستانتون رو از بین رقم احتمالی ( هنوز هیچ کس دقیقش رو نمی دونه ) 5 میلیون ایرانی که همه هم اون جایی که شما می رید نیستند و در سرتاسر جهان پراکنده هستن پیدا کنید.
پس شما گزینه های زیادی ندارید. احتمالا به همون اشتراک اول یعنی هم زبانی رضایت می دید. شما فامیل و قوم و خویش هم ندارید که روابطتتون رو تقسیم کنید و احتمالا خیلی زودتر از تصورتون با اون دوست مربوطه به سینما می رید به رستوران می رید همدیگرو به خونتون دعوت می کنید و جیک و پوکتون رو می ریزید بیرون.
شما اشتراکات جزئی زیادی ندارید فقط هر دو ایرانی و هر دو مهاجر هستید و زیادی هم به هم چسبیدید چون گزینه دیگری برای چسبیدن ندارید.
شما اهل نیکاراگوئه هم که باشید اهل ژاپن یا آفریقای مرکزی بلاخره به چالش می خورید. این پنج میلیون جمعیت مهاجر بعضی هاشون به خاطر مذهب از ایران گریختن بعضی ها مشکل سیاسی داشتن ( طرفداران احزاب سیاسی که به شدت با هم مشکل دارن از جمله سلطنت طلبها و مجاهدین و تا اطلاح طلبهای مذهبی و غیر مذهبی و براندازان و فیلان) تا روزنامه نگار و نویسنده و شاعر و ورزشکار ... تا سرمایه دار و متخصص فن و  دانشجو و حتی آدم علاف و آویزون که بهش گفتن تو اروپا بهت پول مفت می دن ... یا حتی قاچاقچی در مالزی که نه شاخ داره نه دم و ممکنه شما فردا بفهمید یه روزی باهاش دوست بودید. دیدم که می گما!!!
خلاصه که شما تو ایرانم اگر هر کس از بغل دسستون رد شد و به صرف اینکه داره فارسی حرف می زنه و هم وطن شماست باهاش دوست بشید و بچسبید به هم و رفیق تو رگی بشید قطعا پوستتون کنده می شه .
اینجا هم از این نوع روابط گریزی نیست.
مگر اینکه خودتون رو مدیریت کنید و در جامعه میزبان حل بشید رفاقت با هم وطنان رو با رعایت فاصله های مجاز پی بگیرید و بتونید گاهی مواقع هم با تنهایی کنار بیایید.
تنهایی بخش مهمی از مهاجرته که بعدن درباره اش خواهم نوشت.
اما چی می شه که ایرانی ها با هم نمی تونن کار کنن ؟/ اختصاصی برای روزنامه نگاران و اهالی رسانه:
من در مورد حرفه روزنامه نگاری می گم درباره بقیه اش نمی دونم بله اینجا نمی شه واقعا تو یه جمع ایرانی کار کرد.
خیلی واضحه همه روابط کاری ما این بیرون اینترنتی و مجازی است.
در نود در صد مواقع شما حتی یه بارم سردبیرتون رو از نزدیک نمی بینید.
گاهی شده ادیتور مطالب شما اسم مستعار داره و شما واقعا عصبانی هستید از اینکه خرزو خانی که اصلا نمی دونید کی هست چی هست و سوابق کاریش چیه به شما می گه بکن نکن ...
شما هر مشکلی رو باید با ایمیل و چت حل کنید. زبان فارسی هم که زبان سو تفاهم ها ااااا
واقعا می گم اولش شاید جذاب به نظر برسه که توی خونه نشستید و دارید کار می کنید یا حتی توی دفتر مثلا رادیو فلان اما وقتی طولانی مدت با همکارای مجازی در ارتباط هستید بلاخره یه جایی به کلی سو تفاهم بر میخورید.
از طرفی طبیعی به نظر می رسه که یه عده به خاطر فلان قدر دلار مثلا انواع اقسام رفتارها ازشون سر بزنه اینجا نه پدری هست نه مادری نه خاله ای نه عمه ای اینجا شما هستید و پاهای خودتون و هزار جور خرج و برج اضافه ...
اگر جنم داشته باشید و تن به کارای دیگه بدید... مثلا حاضر باشید توی یه کافه یا رستوران کار کنید ( که خیلی هم اینجا آبرومندانه و متداوله ) اگر زبانتون رو تقویت کنید و در جامعه میزبان حل بشید حاضر باشید از صفر صفر شروع کنید بیمه می شید و یه عمر راحت زندگی می کنید. یعنی وارد یه کار واقعی می شید با سردبیر و بقیه اعضای تحریریه رو در رو حرف می زنید مشکلاتتون رو حل می کنید و نگران تمام شدن بودجه اون رسانه مورد نظر نیستید و بیمه و مزایا و تعطیلی و ... خواهید داشت.
حتی ممکنه تصمیم بگیرید به روزنامه نگاری به چشم علاقه شخصی نگاه کنید و مشغول کار در جاهای دیگه بشید اگر نه و اصرار دارید هزینه زندگی تون رو از روزنامه نگاری در بیارید و حتما هم قصد دارید فقط و فقط با رسانه های فارسی کار کنید که خب خدا به دادتون برسه با انواع سو تفاهم های مجازی، فشارهای کاری اضافی و نیازهای مالی همیشگی و نگرانی های تمام نشدنی...
حتی ممکنه یه روز چشم باز کنید و ببینید رفتاری ازتون سر زده که تو خواب هم نمی دیدین.

در نهایت : 
هیچ کس بد نیست اگر بقیه بد هستن شما هم بد هستین مشکل بد بودن نوع روابط ما در این بلاد کفره ... ناگزیر بودن ها مجبور بودن ها. نیازهای مالی و عاطفی و ... است که مشکل سازه پس لزوما ایرانی ها هیولا نیستن . بقیه ملیت ها هم با هم به مشکل بر می خورن من خودم دو تا زن سوری رو دیدم که تو مدرسه خارجی ها همدیگرو پاره پوره کردن سر یه موزیک و تفاوت های مذهبی ...

پس از تحریر :
من این ها رو اینجا می نویسم چون نه گزارش هستن نه مقاله نه یه متن ادبی فقط تجربه هاییه که به مرور تکمیل می شه پس غلط های املایی انشایی رو بر من ببخشید که اگر به خوام به اونهام دقیق بشم با شلوغی این روزها و تنبلی ذاتی ام احتمالا حوصله ادامه اش رو نخواهم داشت .
من اینجا نظر شخصی ام رو می نویسم این متون متن های رایج روزنامه نگارانه نیست که نظر شخصی و تحلیل من از توش حذف بشه و فقط گزارش بدم .

هیچ نظری موجود نیست: