اولین دوست ما در نروژ یه خانواده اسپانیایی بودن در واقع یه زوج اسپانیایی که خیلی هم مهمان نواز هستن. شاید دلیلی دوستی ما این بود که همه مون با هم در یک زمان به نروژ رسیدیم و چالش های مشابهی در نروژ داشتیم.
آقای خانواده با من و همسر جان هم کلاسی است. خانم خانواده هم پزشک بیمارستان شهر. دیشب دور هم جمع شده بودیم و درباره فرهنگ کشورهامون و فرهنگ نروژی ها با هم حرف می زدیم.
گیامو ( آقای خانواده ) درباره دلیل اومدنش به نروژ می گفت : اومدم اینجا چون از چشم و هم چشمی مردم اسپانیا خسته شدم. از اینکه مردم پول ندارن ولی دوست دارن ماشین عالی سوار بشن. پول ندارن ولی مهمه که لباس گرون و برند بپوشن ...
چشمام داشت از کاسه بیرون می زد انگار داشت درباره ایران حرف می زد.
اعتراف کردم که خب تو ایرانم ظاهر خیلی مهمه و مردم برای نشون دادن ظاهرشون خیلی سختی می کشن.
سوفیا ( خانم خانواده ) می گفت : اینجا دیدی اگر کسی با یه ماشین خیلی گرون تو شهر دوره بیافته چقدر به نظر مردم زشت می یاد؟ من خوشحالم که اومدم نروژ می تونم هر جوری دوست دارم لباس بپوشم. مردم مدام من رو دکتر صدا نمی زنن و اگر با من دوست هستن و بهم احترام می ذارن به خاطر خودمه نه به خاطر دکتر بودنم. اسپانیا اصلا اینطوری نیست.
خب بازم چشمهای من بود که داشت بیرون می زد و حیرت کرده بودم از این همه اشتراکات اجتماعی و فرهنگی.
اعتراف کردم که امروز تو ایران بزرگترین دلخوری پسرهای ایرانی اینکه دخترها عاشق ماشین هاشون می شن نه خودشون و دخترهام معتقدن پسرها عاشق پدر پولدار دختر می شن نه خود دختر ...
سوفیا جیغ بنفش کشید و گفت : واااااااااااااای درست مثل اسپانیا ااااا
اونجا مدام مردم درباره اصالت خانوادگی پز می دن و تو خواستگاری مدام درباره اموالشون حرف می زنن.
راستش یه کم وجدانم راحت شد. احساس خوبی داشتم از اینکه فهمیدم ما داغون ترین فرهنگ جهان رو نداریم. با حرف های مشابهی که همکلاسی رومانیایی ما می زد و حرف های این دوستای اسپانیایی شروع کردیم به بحث کردن درباره اینکه دلیل این اتفاقات چی می تونه باشه ...
قبلا هم اینجا نوشتم که رسما دارم به این نتیجه می رسم که مردم کشورهایی با کیفیت زندگی پایین و رفاه اندک بیشتر درگیر معضل خودنمایی، شو آف و تلاش برای خریدن احترام با پول و ظاهر هستن.
کشورهایی با معضلات اقتصادی و سیاسی البته، نروژی ها نیازی به این خودنمایی ها ندارن. همه شون از طرف دولتشون مورد احترام هستن. همه شون در صورت نیاز از دولت کمک دریافت می کنن، هیچ وقت تنها و به حال خودشون رها نمی شن، هیچ وقت به فقر و نداری گرفتار نمی شن مگر اینکه درگیر معضلی مثل الکل و مخدر بشن.
این آدمها نیازی به نمایش ندارن چون حقوق انسانی شون بی توجه به شغل و موقعیت اجتماعی شون رعایت می شه، آدمهای پولدارتر باید مالیات های بیشتری بدن و دولت به آدمهای ضعیف تر کمک می کنه و اینجوری تعادل تا حدودی برقرار می شه نه اینکه اینجا همه در یک سطح درآمدی و مالی باشن اما شکاف عمیق طبقاتی رایج در ایران یا حتی در اسپانیا ( به گفته دوستان) در نروژ دیده نمی شه ...
حالا کمتر از چشم و هم چشمی ایرانی حرص می خورم. بیشتر دلم برای مردمی که در این بازی گیر می کنن می سوزه مردمی که خودمم احتمالا جزوشون هستم همیشه ندیده گرفته شدیم. همیشه بی پشتوانه بودیم و هیچ وقت به حقوق اولیه انسانی مون در سرزمین خودمون توجه نشد. هیچ وقت رفاه رو به معنای واقعی تجربه نکردیم. هیچ وقت آسایش و آرامش رو تو زندگی احساس نکردیم پولدار و فقیر هم نداره زندگی سختی داشتیم و داریم نمی شه به ما به اسپانیایی هایی که به قول گیامو یکی از فقیرترین مردمان اروپا بودن یا به رومانیایی هایی که به قول کورینا حاضرن نون شب نخورن ولی لباس خوب بپوشن ایراد گرفت.
همه ما دنبال کمی توجه می گردیم. دلمون می خواد احتمالا دیده بشیم، مورد احترام واقع بشیم. احترام !!! چیزی که هیچ وقت نداشتیم. تو مدرسه تو دبیرستان تو دانشگاه تو خیابون تو محل کار ... نه به ما به عنوان یک انسان احترام گذاشتن نه یاد دادن که به انسان بودن آدمها احترام بذاریم. چرخه بی احترامی چرخید و چرخید و هنوزم داره می چرخه.
احتمالا یه سری از ما هم تصمیم گرفت با خریدن کمی احترام از این چرخه خودش رو پرت کنه پایین. اما احترامی که واقعی نیست با در آوردن لباس ها و از دست رفتن ماشین ها تموم می شه و باید برگردیم به چرخه.
فقط خوبیش اینکه ما تنها نیستیم اسپانیایی ها و خیلی های دیگه هم با ما هستن، حالا یا ما دنیا رو به گند می کشیم یا نروژی ها و خواهر خوانده های احتمالی شون در جهان احتمالا سرعت چرخش این چرخه رو کم و کم تر می کنن تا لحظه ایستادن. دومی یه کم زیادی رویایی به نظر می رسه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر