صفحه آزادی های یواشکی زنان ایران که توسط مسیح علی نژاد
راه اندازی و مدیریت شد بحث های بسیاری را در فضای مجازی به دنبال داشت. اغلب
رسانه های فارسی زبان و رسانه های جهانی تنها به گزارش این موضوع پرداختند، اما
نظرهای موافقان و مخالفان فضای مجازی را مدتی به خود مشغول کرد.
یکی از مخالفان این صفحه و البته مسیح علی نژاد پسرک جوان
وجویای نامی بود که هر چند برای یک روز هم در هیچ تحریریه ای در جهان کار روزنامه
نگاری نکرده اما خود را به واسطه تحصیل در این رشته صاحب سبک می داند. او به زنان
ایرانی هشدار داد که هزینه این کشف حجاب مجازی را انها پرداخت می کنند نه مدیر
صفحه ای که در آنسوی آبها احتمالا از شدت امنیت و رفاه مشغول خوردن آب پرتغال خویش
است. پیش گویی او این بود که به زودی همه این زنان دستگیر و بازداشت می شوند و
مسیح سرخوش و غزل خوان مشغول گذراندن دوران خوشی در لندن خواهد بود.
هر چند این پسرک جوان خود نیز در سوی دیگری از آب ها روزگار
می گذراند اما همچنان برای حمله به مسیح زندگی او خارج از مرزهای ایران را نشانه
رفته بود. او خود به لطف جنسیت مردانه در
سرزمین مردسالار ایران اسلامی یک روز هم رنج حجاب اجباری در تابستان های داغ تهران
را تجربه نکرده بود اما خود را محق می دانست که نه تنها در این باره اظهار نظر کند
که حتی از موضع بالای خود پایین نیامده و در مقام نصیحت و ریش سفیدی زنان ایران را
از راه به در رفته به راه راست هدایت کند.
بماند که گفت و گو با وی بی فایده بود و گاهی هم لازم است
برای تمدد اعصاب قید آزادی بیان را هم زد و حتی نظاره نکرد. وقتی کسی که خود نیز
بیرون از آن مرزهای پر گوهر روزگار می گذراند نمی خواهد بداند همین محرومیت از
دیدار خانواده، همین تنهایی غربت، همین دور بودن ها حسرت خوردن ها خود تاوانی است
که مسیح سالهاست می پردازد جای بحثی هم باقی نخواهد ماند.
آنچه مرا بعد از هفته ها سکوت وادار به نوشتن کرد این بود
که صدا و سیمای جمهوری اسلامی چنان روی منتقدان مسیح را سفید کرد که حتی من هم به
عنوان طرفدار آزادی های یواشکی زنان شوکه شدم. تعرض به روح و روان یک روزنامه
نگار منتقد تا کیلومترها دورتر از خانه هم ممکن است. البته این کار هر کسی نیست.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خودجوشان دست پرورده اش هم چون وحید یامین پور چنان
کینه و نفرتی از آزادی و انسانیت و از زنان آزادی خواه دارند که می توانند از فرسنگ ها دورتر هم تاوان
این حرکت مدنی را از خود مسیح بگیرند. چنان وقاحتی دارند تا با تهمت ناروا تن زنی
را که می خواهد صدای میلیون ها زن بی صدای وطنش باشد را بلرزانند.
مسیح ابر انسان نیست. او صدایی است که خاموش نمی شود.
روزنامه نگاری است که می خواهد روزنامه نگار باقی بماند او هم مثل همه ما می شکند.
دلش می لرزد و بغض می کند از رنج تهمت های ناروا. از فکر کردن به آقا جانی که تازه
با او هم کلام شده بود. از فکر کردن احتمالا به بغض مادری که چون کوه از قمی کلا
تا لندن پشت او یک تنه ایستاده است. فکر می کند احتمالا هزار بار به آنها که با
شنیدن و دیدن آن خبر چه حسی را تجربه کرده اند. جناب صدا و سیما موفق می شود مسیح و خانواده اش را برنجاند اما
خودش هم خوب می داند مسیح از جنس خیلی از مردمی نیست که با چوب و چماق و قداره کشی
به خانه رفتند. از جنس خیلی ها چون من نیست که زود نا امید شود و دست از نوشتن و
گفتن بردارد. همین طور که هم زمان با دست به دست شدن این شایعه ناروا که از
بازنشرش هم شرم دارم صفحه آزادی های یواشکی زنان به روز می شود.
این
بار صدا و سیمای ایران ثابت کرد برای گرفتن تاوان آزادی خواهی نیازی نیست که
هزاران زنی را که برای چند دقیقه روسری از سر بر می دارند شناسایی کند که آنها
حالا آنقدر زیاد ومتحد شده اند که دستگیری، بازداشت و زندانی کردن شان دردی را دوا
نمی کند چرا که همدیگر را در سایه صفحه آزادی های یواشکی یافته اند و دیگر ترس
معنایی را که دشمنان آزادی می خواهند از دست داده است . می شود تاوان این آزادی
خواهی زنانه را از صدایی گرفت که به
نمایندگی از آنها بلند شده و دست از تلاش
بر نمی دارد. صدا و سیما نشان داد تیر و ترکش هایش مرز نمی شناسد. مسیح اما همچنان
صلیبش را به دوش می کشد حتی اگر زخمی شده باشد.
۳ نظر:
اینجانب با جنسیت یک مرد میانسال سر تعظیم فرود میاورم درمقابل ایننچنین شیرزنی که باعث لرزه به اندام حکومت فاشیستی ایران انداخته
او شیر زن نیست که شیرها نیز به پایش افتاده اند. او یک زن است. یک زن ایرانی. سلام بر تو.
در این قضیه صفحه ازادی های یواشکی ، رفتار مثلا اپوزیسیون خیلی جالب بود که بعد از 35 سال که برای ازادی زنان هیچ غلطی نکردند، یکی هم که یه کاری کرد به جای حمایت بهش ایراد گرفتند، واقعا اپوزیسیون جمهوری اسلامی دلیل بقای 35 سال این رژیم بوده، همین سایت بالاترین شده پر از نقش بازی، یه عده به هم می پرند و به جای اتحاد سر قبری که توش مرده نیست فاتحه می خونند!
ارسال یک نظر