من هر روز سه ساعت از روزم رو در کلاس زبان نروژی سپری می کنم. یکی از خوبی های این کلاس ها اینترنشنال بودنشونه. همین که با آدم مختلف از کشورهای مختلف حرف می زنی و تجربه های تازه کسب می کنی.
امروز معلم ما جای ما رو عوض کرد من باید کنار کیسی همکلاسی آمریکایی ام می شستم. موضوع صحبت ما اوقات فراغت در کشورهای خودمون بود و گذراندن تعطیلات.
اما کیسی Casey
این دختر خیلی جوون متولد 1993 است و یک پسر یک ساله هم داره و یه شوهر نروژی که هر بار من و همسر جانم می بینیمش یاد موبدان معابد بودایی می یوفتیم.
تا پیش از این همیشه می گفتیم وای شوهر کیسی عالیه از اون آدمهای عجیب غریب که ممکنه شبا رو میخ بخوابه و چند سانتی متر هم از سطح زمین بره بالا تر ... ایشون ریش های بلندش رو می بافه و تو سرما هم بدون بلوز سوار دوچرخه می شه. خود کیسی هم که یه آمریکایی تمام عیاره از همونا که تو فیلم های هالیودی نشون می دن دنبال هیجان و کارای عجیب غریب. البته جز ظاهرشون بقیه اش پیش داوری های ما نسبت به کیسی بود چون اون همسایه روبرویی ما است و اگر تو کلاس هم همدیگرو نبینیم یه جورایی رو در روی هم داریم زندگی می کنیم.
اما خب برای یک بارم که شده پیش داوری ما درست از آب در اومد...
خانم کیسی با همسر و پسرک فسقلی بامزه اش برای تعطیلات تشریف بردن فلوریدا بعد امروز فهمیدم که تشریف برده بودن سافاری تو دریاچه تمساح ها ... ایشون یه بچه تمساح هم گرفته ولی خب ولش کرده تو آب اما مجبور شده به یه تمساح بزرگ شلیک کنه ... خلاصه که در ایام سافاری ایشون و خانواده محترم که شامل خواهر و مادر و پدر بزرگ کیسی می شده برای غذا قورباغه و تمساح خوردن و کلی هپی گری فرمودن ... وقتی قیافه من رو دید عکسای این سفر هیجان انگیزم بهم نشون داد. انگار فهمیده بود دربرابر باور این موضوع دارم مقاومت می کنم. تا قبل از دیدن عکس ها فکر کردم داره من رو رسما دست می اندازه اما از دست انداختن خبری نبود به روایت تصاویر همه چیز واقعی بود... گذراندن تعطیلات در دریاچه تمساح ها و تلاش برای محافظت از خود در مقابل حمله تمساح !!!!
وقتی نوبت رسید به حرف زدن درباره اوقات فراغت در نروژ در گوشم گفت : اینجا یه کم کسل کننده نیست؟ گفتم چرا به نظر منم نروژ برای تفریح و اوقات فراغت یه کم کسل کننده است. ذوق زده گفت : آره آره اینجا هیچی نیست که ازش بترسی. هیچ کاری هیجانی نمی شه کرد زیادی آرومه من اغلب خوابم می گیره ...
شاید یکی از دلایل علاقه ایرانی ها به آمریکا همین وجه اشتراکشون باشه حالا درسته ایرانی ها به اون شوری کیسی نیستن. مثلا ما میریم کوه شکار آهو اینا میرن دریاچه شکار تمساح !!! ولی خب هر دو گروه عاشق هیجان و سر و صدا و شلوغی که هستن. ایرانی ها به نظر من سخت تر با زندگی تو اروپا اخت می شن چون اروپایی ها قانون مدار و اهل چهار چوب های تعریف شده و از همه مهمتر آروم و بی هیجان به نظر می رسن در حالی که آمریکایی ها حداقل به روایت فیلم ها و سریالهاشون و حتی به روایت کیسی همکلاسی آمریکایی من یه جور بیش فعالی ایرانی طوری دارن که انکار نشدنیه ....
امروز من معنی اوقات فراغت یه دختر جوون آمریکایی رو یاد گرفتم و علی و همکلاسی اریتره ای ما هم به بنجوان همکلاسی تایلندی مون یاد دادن که قلیون چیه و چطور تو خاورمیانه اوقات فراغت بدون قلیون اصلا وجود نداره ...
کم کم داریم با این کلاس زبان نروژی رستگار می شیم.
مطالعات بین فرهنگی به همین سادگی در جریان است ...
امروز معلم ما جای ما رو عوض کرد من باید کنار کیسی همکلاسی آمریکایی ام می شستم. موضوع صحبت ما اوقات فراغت در کشورهای خودمون بود و گذراندن تعطیلات.
اما کیسی Casey
این دختر خیلی جوون متولد 1993 است و یک پسر یک ساله هم داره و یه شوهر نروژی که هر بار من و همسر جانم می بینیمش یاد موبدان معابد بودایی می یوفتیم.
تا پیش از این همیشه می گفتیم وای شوهر کیسی عالیه از اون آدمهای عجیب غریب که ممکنه شبا رو میخ بخوابه و چند سانتی متر هم از سطح زمین بره بالا تر ... ایشون ریش های بلندش رو می بافه و تو سرما هم بدون بلوز سوار دوچرخه می شه. خود کیسی هم که یه آمریکایی تمام عیاره از همونا که تو فیلم های هالیودی نشون می دن دنبال هیجان و کارای عجیب غریب. البته جز ظاهرشون بقیه اش پیش داوری های ما نسبت به کیسی بود چون اون همسایه روبرویی ما است و اگر تو کلاس هم همدیگرو نبینیم یه جورایی رو در روی هم داریم زندگی می کنیم.
اما خب برای یک بارم که شده پیش داوری ما درست از آب در اومد...
خانم کیسی با همسر و پسرک فسقلی بامزه اش برای تعطیلات تشریف بردن فلوریدا بعد امروز فهمیدم که تشریف برده بودن سافاری تو دریاچه تمساح ها ... ایشون یه بچه تمساح هم گرفته ولی خب ولش کرده تو آب اما مجبور شده به یه تمساح بزرگ شلیک کنه ... خلاصه که در ایام سافاری ایشون و خانواده محترم که شامل خواهر و مادر و پدر بزرگ کیسی می شده برای غذا قورباغه و تمساح خوردن و کلی هپی گری فرمودن ... وقتی قیافه من رو دید عکسای این سفر هیجان انگیزم بهم نشون داد. انگار فهمیده بود دربرابر باور این موضوع دارم مقاومت می کنم. تا قبل از دیدن عکس ها فکر کردم داره من رو رسما دست می اندازه اما از دست انداختن خبری نبود به روایت تصاویر همه چیز واقعی بود... گذراندن تعطیلات در دریاچه تمساح ها و تلاش برای محافظت از خود در مقابل حمله تمساح !!!!
وقتی نوبت رسید به حرف زدن درباره اوقات فراغت در نروژ در گوشم گفت : اینجا یه کم کسل کننده نیست؟ گفتم چرا به نظر منم نروژ برای تفریح و اوقات فراغت یه کم کسل کننده است. ذوق زده گفت : آره آره اینجا هیچی نیست که ازش بترسی. هیچ کاری هیجانی نمی شه کرد زیادی آرومه من اغلب خوابم می گیره ...
شاید یکی از دلایل علاقه ایرانی ها به آمریکا همین وجه اشتراکشون باشه حالا درسته ایرانی ها به اون شوری کیسی نیستن. مثلا ما میریم کوه شکار آهو اینا میرن دریاچه شکار تمساح !!! ولی خب هر دو گروه عاشق هیجان و سر و صدا و شلوغی که هستن. ایرانی ها به نظر من سخت تر با زندگی تو اروپا اخت می شن چون اروپایی ها قانون مدار و اهل چهار چوب های تعریف شده و از همه مهمتر آروم و بی هیجان به نظر می رسن در حالی که آمریکایی ها حداقل به روایت فیلم ها و سریالهاشون و حتی به روایت کیسی همکلاسی آمریکایی من یه جور بیش فعالی ایرانی طوری دارن که انکار نشدنیه ....
امروز من معنی اوقات فراغت یه دختر جوون آمریکایی رو یاد گرفتم و علی و همکلاسی اریتره ای ما هم به بنجوان همکلاسی تایلندی مون یاد دادن که قلیون چیه و چطور تو خاورمیانه اوقات فراغت بدون قلیون اصلا وجود نداره ...
کم کم داریم با این کلاس زبان نروژی رستگار می شیم.
مطالعات بین فرهنگی به همین سادگی در جریان است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر