۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

خانه فروغ






تنها چراغ روشن گورستان ظهیرالدوله چراغ خانه فروغ بود
پ.ن
کدوم آدم عاقلی دوربین اش و تو گورستان افتتاح می کنه ؟

یه جای دنج





جایی که ایستادم برای گرفتن این عکس پاتوق همیشگی ما بود (من و رزیتا)با اینکه منظره یه شهر پر هیاهو و شلوغ و می شد از اونجا دید اما خود کوچه دنج و خلوت بود اینجا نمای تهران از پشت خونه ماست یه جای دنج یه گوشه خلوت از یه شهر شلوغ

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

عجب !!!

می گن همه چیز با گفتمان حل می شه . شد دیگه پس از نگاشتن نامه به جناب فیلترینگ و پرسیدن احوالش در پست قبلی از این صفحه رفع فیلتر شد حالا تا فردا خدا بزرگه

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

گزارشم حذف شد آفتاب رفع فیلتر شد

  * پس نوشت : این گزارش یکی از شروط رفع فیلتر آفتاب نیوز بود، خدایا سرکار خانم فاطمه رجبی را فیلتر بفرما...
 
هرگاه خطاب‌ها به سراپرده دولت می‌رسد این فاطمه رجبی همسر دکتر الهام سخنگوی دولت نهم است که بنا بر تکلیف کما فی السابق وارد ماجرا شده تا آب ریخته را به جوی بازگرداند. از این رو او یعنی فاطمه رجبی یعنی توپخانه تهمت و افترا برای نجات به گفته الیاس نادران نماینده مجلس رییس فاسد حلقه فاطمی در دولت وارد میدان شد.
آفتاب- سحر بیاتی: هرگاه خطاب‌ها به سراپرده دولت می‌رسد این فاطمه رجبی همسر دکتر الهام سخنگوی دولت نهم است که بنا بر تکلیف کما فی السابق وارد ماجرا شده تا آب ریخته را به جوی بازگردانده و منجی برخی افراد باشد.

از این رو او یعنی فاطمه رجبی یعنی توپخانه تهمت و افترا برای نجات به گفته الیاس نادران نماینده مجلس، رییس فاسد حلقه فاطمی در دولت، وارد میدان شد.

ولی این بار آیا آقای رحیمی معاون رییس جمهوری به گفته نادران به عنوان رییس حلقه فاسد فاطمی می تواند از این ماجرا چون رحیم مشایی جان سالم به در ببرد یا چون مرحوم کردان به نوعی استیضاح، برکنار و درنهایت به قوه قضاییه سپرده می شود؟

این که به گفته نادران همه افراد این حلقه دستگیر شده‌اند الا خود رییس حلقه که معاون رییس جمهوری است موضوع را از اهمیت دو چندانی برخوردار می‌سازد.

هراس دولت در دفاع از معاون اول رییس جمهور که بعید است در این ماجرا در برابر الیاس نادران به درستی بتوانند از خود دفاع کنند یک هراس جدی است و به همین دلیل خانم فاطمه رجبی را جلو انداخته‌اند.

این هراس اما آن جا به اوج خود رسید که آیت‌الله صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه تاکید کرد: دستگاه قضایی نمی‌تواند و حق هم ندارد که چشمان خودرا بر تخلفات ادارات و مسوولان دولتی ببندد.

وی در اظهاراتی بی سابقه اعلام کرد که " وضعیت کاری نشان نمی‌دهد که صد درصد براساس دستورات عمل می‌کنیم. چراکه هرچه از انقلاب می‌گذریم ارزش‌های نظام کمرنگ‌تر شده است، مثلا ساده زیستن ارزش بود اما کم کم تشریفات به زندگی مسئولان نیز وارد شد. "

رییس قوه قضاییه درباره رکن مردمی بودن نظام نیز اظهارداشت: "‌هروقت که مسئولان از مردم فاصله گرفتند، نظام در معرض خطر قرار می‌گیرد...ما نمی‌توانیم برتخلفات ادارات و مسولان دولتی چشم ببندیم، یعنی حق انجام این کار را نداریم اما باید به نظرات مسئولان ادارات توجه بیشتری شود و امیدوارم که باعنایت و تعامل بیشتر این موضوعات رفع شود."

رئیس قوه قضائیه قبل از این سخنان در 12 اردیبهشت 1389 در جلسه مسئولان عالی قضایی اعلام کرده بود که خواب را بر چشمان مفسدان اقتصادی‌ حرام خواهیم کرد.

با این همه از ریاست محترم قوه قضاییه باید پرسید که چگونه است در شرایطی که غلامحسین محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور خبرداده که تاکنون حکم 100 مفسد اقتصادی که در تهران هستند، صادر شده اما نسبت به صحبت‌های آقای الیاس نادران که تاکید دارند برای نخستین‌بارفساد سازمان یافته متصل به حکومت در حال شکل گیری است که یکی از سرحلقه آن حلقه فاطمی به ریاست آقای رحیمی است هیچ گونه پیگیری صورت نمی‌گیرد؟

این نماینده مجلس تاکید کرده که "فساد اقتصادی زمانی پیچیده خواهد شد که به صورت سازمان یافته و متصل به نهادهای حکومت شکل بگیرد و متأسفانه امروز شاهد شکل‌گیری این گونه فساد در کشور هستیم. یعنی افرادی توانسته‌اند خارج از حکومت با مدیران داخل حکومت شبکه فساد تشکیل دهند."

نادران تصریح کرد: مبارزه با مفاسد اقتصاد در بخش حکومتی در 3 سطح شامل نهاد قانون‌گذاری، نهاد اجرایی و دستگاه قضایی می‌شود.

با این همه خانم رجبی در نامه اخیرشان به آقای نادران می‌گوید:"متاسفم که پیگیری های اخیر شما توسط مثلت دکتر توکلی، دکتر مطهری و جناب عالی انجام می گیرد. چرا؟ زیرا مطهری آقازاده ای است گرفتار در فتنه آقازادگی! و تلاشگر در راه تبرئه مجرمان و مفسدان اصلی اقتصادی و محکومیت اشاره کننده به آن که نمایندگی یک ملت را عهده دار بود و هست، و تایید و حمایت یک ملت پشتوانه اوست! و دکتر توکلی که با زیگزاگ های سیاسی متعدد، در کسب اعتماد نسبت به مبارزات غیرجناحی خود ناتوان است. چه مبارزه سیاسی و چه اقتصادی!"

او در نامه اخیر خود با تاکید بر آن که "پرونده آیت الله هاشمی رفسنجانی و فرزندان وی به لحاظ قضایی باید اولویت داشته باشد می‌گوید:

" حزب کارگزاران، حزب مشارکت و سازمان نامشروع مجاهدین، و منابع و مراکز مطرح کننده سید حسن مصطفوی تعریف شده و ریشه یابی خواهند شد. مطبوعات وابسته و ده ها مفسده ای که به نام "دین" و "روشنفکری" از این "خان" بهره جسته و می جویند، در پیشگاه ملت معرفی خواهند گردید."

فاطمه رجبی که قلم عصبی و توام با تعصب وی ابتدا از سوی مرحوم دوانی (پدر فاطمه رجبی) مورد ملامت قرار گرفت در نامه خود به نادران تاکید دارد که " از آنجا که در انتخابات 88 جناب عالی از حامیان قالیباف بودید و بار دفاع تئوریک او را در اقتصاد بر دوش داشتید (بخشی از آن را که از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید) توقع هست که پرونده مالی این فرد هم، در مبارزات ضدفساد شما مطرح و قابل پیگیری باشد. "

او در نامه خود تاکید می‌کند که "هزینه سرسام آور تبلیغات انتخابات 84 قالیباف که بارها مورد سوال خبرنگاران واقع شد و او آنان را به پس از انتخابات و گرفتن پاسخ حواله داد، حواله ای که تاکنون به واقعیت نپیوسته، مسایل 4سال شهرداری وی، اموالی که در انتخابات 88 هزینه شد، و گوشه هایی از آن در برخی رسانه ها آمد، منابع مالی سفرهای پی در پی او به کشورهای دشمن اروپایی و ملاقات و مذاکرات وی با مقامات سیاسی آن کشورها که فاقد هر گونه توجیه است، از جمله اولویت هایی است که پس از پرونده هاشمی ها و حداقل در کنار پرونده مورد نظر شما می تواند نتایج مهمی داشته باشد."

 فاطمه رجبی در پایان نامه خود تاکید دارد که "سخنان تیمور علی عسگری در شبکه 3 سیمای جمهوری اسلامی که در تاریخ 9/2/89 ایراد شد، و با تکرار چند باره نام شما و پرونده مورد پیگیری تان در ارتباط با مفاسد اقتصادی، این گمانه را تقویت بخشید و شاید به "یقین" تبدیل نمود که:

پشت جریان مثلث شما( توکلی – مطهری – نادران) هاشمی رفسنجانی قرار دارد و جریان تفکر و انگیزه و هدف او!"

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

شهادت جانباز با باتوم برقی

کارگر بود و جانباز جنگ. وقتی با باتوم به قتل رسید ۴۸ سال داشت . مغازه ای را در خیابان کارون تهران اداره می کرد و خانه استیجاری کوچکی در جنت آباد داشت. روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ مانند هر روز به سمت مغازه خود رفت؛ جایی که یکی از مراکزاعتراض و درگیری بعد از کودتای انتخاباتی بود. یک پزشک مطلع می گوید، وی در نزدیکی محل کسب خود با باتوم برقی مورد ضربه قرار گرفته است. این ضربه به مهره گردن او وارد می شود و مهره گردنش را دچار شکستگی می کند. جانباز دیروز و معترض امروز، پس از افتادن روی زمین در معرض گاز اشک آور از فاصله بسیار نزدیک قرار می گیرد. این امر سبب خفگی و نرسیدن اکسیژن به مغز و در نتیجه مرگ مغزی اش می شود.
علت مرگش «مرگ مغزی» است اما در بیمارستان شهریار تهران و در برگه پزشکی قانونی به دروغ علت مرگ را «سکته قلبی» عنوان می کنند.
«مریم خانی» همسر «عباس دیسناد» در معدود سخنانی که ابراز کرده، در جمع اعضای کانون صنفی و سازمان معلمان ایران که به دیدارش رفته بودند می گوید: «عباس اطلاعی از این که روز سی خرداد، تجمع و راهپیمایی اعلام شده‏است نداشت. قرار شد آن روز زودتر به خانه بیاید اما از پشت سر با باتوم به سر او می‏زنند و دچار ضربه مغزی می‏شود. او را به بیمارستان شهریار می‏برند. حدود ۳ روز در حالت کما بود. روز چهارشنبه او فوت می‏کند، روز پنج‏شنبه در سردخانه بود و روز جمعه او را در بهشت زهرا دفن کردیم.»
پرونده «عباس دیسناد» در آگاهی بود و همان روزهایی که او در شرایط کما در بیمارستان بستری بود از طرف کلانتری به بیمارستان می آیند. مطابق مشاهدات خانواده شهید «دیسناد» در همان روز ۸ نفر دیگر هم تیر خورده بودند که در یک روز ۳ نفر از آن ۸ نفر جان می سپارند.
disnad.jpg
به گزارش خانواده دیسناد، مقام های امنیتی از هر خانواده مبلغ ۱۵ میلیون تومان برای تحویل جنازه ها درخواست می‏کنند. آنها زیر بار دادن این وجه نمی روند اما حدود ۳ میلیون تومان هزینه بیمارستان را با سختی پرداخت می کنند. سه میلیون تومان پول معالجات باتوم حکومت سرکوب و کودتا.
همسر عباس می گوید:« ما در خانه استیجاری زندگی می کنیم و مغازه هم اسیتجاری بود. وقتی ایشان به علت مرگ مغزی فوت کرد، می‏خواستیم اعضای بدن او را اهدا کنیم که موافقت نکردند. دکتر ایشان به ما گفت که اگر عباس را زودتر آورده بودید امکان زنده ماندنش زیاد بود. همسایگان مغازه به ما گفتند که وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت می‏کردند و او مدت‏ها بر روی زمین بود. بعد هم به ما گفتند که علت مرگ ایشان را "سکته قلبی" اعلام کنیم.»
بعد از مرگ عباس، حتی به خانواده او برگه پزشکی قانونی ارائه نمی دهند. همسرش در این باره می گوید: « وکیل که برای پی گیری شکایت مان به دادسرا رفته بود گواهی پزشکی قانونی را در لای پرونده دیده  بود که در آن علت مرگ را سکته قلبی نوشته بودند.»
وی در حالیکه به پیگیری شکایت خود اشاره دارد می گوید: « از استانداری به ما زنگ زدند و گفتند بیگناهی همسرتان ثابت شده است. خب بیایید قاتل این بیگناه را معرفی کنید. من یک دختر ۲۳ ساله و یک پسر ۲۲ ساله دارم؛ به اینها جواب بدهید. پدرشان را چه کسی و چرا کشته؟ همین جوری نمی شود که بزنند و بکشند و هیچی به هیچی! سرپرست خانواده ما عباس بود و با کشتن او، هم عزیز ترین کس ما را از ما گرفتند و هم مشکلات زیادی برای ما درست کرده اند؛ چرا نباید کسی جوابگوی این مشکلات باشد؟»
محمد مهدی، پسر عباس دیسناد که در اوج جوانی خود پدرش را از دست داده می گوید: « تا کنون که پرونده را پیگیری کرده‏ایم جواب خاصی نداده اند! می‏گویند بروید و روز بعد بیایید! می‏گوییم کی؟ آن‏ها اظهار بی‏اطلاعی می‏کنند و جواب های سربالا می دهند ...»
 «عباس» جانباز جنگ تحمیلی بود. در بدنش چند ترکش از دوران جنگ تحمیلی به یادگار مانده بود و گاهی دچار کمر دردهای شدید می‏شد. با این حال وقتی عباس از جنگ برگشت، خود را به عنوان جانباز به مراکز رسمی اعلام نکرد که از مزایای آن بهره‏مند شود.
این خانواده پس از فوت سرپرست خود، به دلیل عدم تمکن مالی و شرایط روحی پدید آمده، قرارداد اجاره مغازه را نیز فسخ کرده و متاسفانه از مستمری بیمه نیز برخوردار نیستند.
عباس دیسناد، یکی از قربانیان مظلوم سرکوب های خونین اعتراضات مدنی پس از انتخابات است؛ و بی شک یکی از مظلوم ترین ها؛ شهروندی که بی هیچ دلیل، هدف باتوم نیروهای سرکوب قرار گرفت و جان باخت.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

متروی اصفهان/ احتمال بودن و نبودن

تنها بخشی از گزارش من درباره احتمال وجود اشیا عتیقه در مسیر متروی اصفهان که در گزارش سال گذشته ام از متروی اصفهان حذف نشد همین بخش بود...
یه حرف هایی رو نمی شه زد، هنوز حرفی رو نزدی میان سراغت وای به حال اینکه بزنی، وای به حال اینکه بگی آقایون شورای شهر اصفهان از فرماندهان بازنشسته سپاه بوند، علاقه ای به حرف زدن درباره این احتمال ندارند و البته ... بگذریم
یکی از نکات قابل تامل این است که مسیر عبور مترو و حفاری‌های  انجام گرفته
 به هیچ‌عنوان علنی نشده و نقشه آن در دسترس قرار نگرفت که همین امر نگرانی‌های بیشتری را موجب شد.
نکته دیگری که در خصوص حفاری تونل‌های مترو وجود دارد،  نبودن ناظر یا ناظرانی از طرف سازمان میراث فرهنگی بود که این امر نگرانی از بابت وجود اشیای عتیقه و میراث فرهنگی را در زیر خاک چندبرابر کرد. حیدری‌پور در این‌باره می‌‌گوید:«وجود اشیای عتیقه یک احتمال است؛ من نه این موضوع را تایید می‌کنم نه می‌توانم صراحتا آن را رد کنم. ما ناظری در هنگام حفاری نداشتیم و البته در جریان این حفاری از ابتدا نبودیم که بخواهیم ناظری در زمان حفاری داشته باشیم؛ به هر حال شروع پروژه غیرقانونی بوده اما اکنون ما بر همه چیز نه تنها نظارت که مدیریت داریم.»
سؤال اساسی اینجاست که نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب رسیده یا هنوز هم امیدی به زنده‌ماندن این سهراب هست؟!
هرچند اگر اشیای عتیقه‌ای هم هنگام حفاری وجود داشته یا در اثر سهل‌انگاری و بدون دقت و کارشناسی معدوم شده یا اینکه.... همین جاست که در ذهن‌ات ماجرای دیپلمات آرژانتینی و تلاشش برای خارج‌کردن چند تنی اشیای عتیقه رژه می‌رود.
معضل دیرینه میراث فرهنگی ایران همان قاچاق اشیای عتیقه است که تهیه این اشیاء را سؤال‌برانگیز کرده و با وجود چنین معضلی و نبودن کارشناس و ناظر در چنین فعالیت‌هایی عجیب هم نیست که کسبه قدیمی چهارباغ چنان با آب و تاب از حفاری تعریف کنند.
حاج حسین که مغازه‌اش در چهارباغ پایین است با هیجان زیاد می‌گوید:«مترو بهانه بود.
می‌خواستند از زیرخاک گنج بیرون بیاورند!» هرچند وقتی از حاج‌حسین می‌پرسم چه کسی می‌خواست این گنج را بیابد، صادقانه می‌گوید: نمی‌دانم اما مطمئن هستم که مترو بهانه است.
این از همان شایعاتی بود که ابتدا می‌گفتم افسانه است اما حالا من  هم جوابی برای این شایعه در بازی‌های ذهنم نمی‌یابم.
عدم پاسخگویی مسئولین شورای شهر و شهرداری اصفهان و بی‌نتیجه ماندن همه تلاش‌ها برای دیدار با یکی از آنها هم خود مزید بر علت می‌شود که علامت سؤال‌بزرگی را از حفاری مترو با خود بازگردانی.
گزارش کامل اینجاست در روزنامه همشهری

رحیم مشایی در خیابان گاندی

بعد از ماجراهای سایت « دی پرس» که بلاخره نفهمیدم چی شد که اسم من به عنوان عامل اصلی توهین به مقام معظم رد شد و احضار شدیم و هزار جور بدبختی یهو یه جایی برای ما کار پیدا شد که ادعا کردن یک خبرگزاری تازه تاسیس به دور از جریان های سیاسی است.
خبرگزاری مورد نظر در خیابان گاندی واقع شده بود درست چند کوچه پایین تر از منزل ما، وقتی وارد دفتر مورد نظر شدم دیدم بله این هم تله ای بیش نبوده برای چی رو دقیق نمی دونم اما «امیرطاهر حسین خان» سردبیر حقیقت نیوز سایت سینه چاکان رحیم مشایی پیشنهاد این کار رو مطرح کرد. علیرضا مشایی و علیرضا احمدی نژاد اون دفتر رو به پاتوقی تبدیل کردن برای زدن و کوبیدن شخصیت های نظام معتقد بودند که خودشون موفق شدن «هاشمی رفسنجانی» رو زمین بزنن اما نوبت به لاریجانی هاست...
خلاصه که طاقت نیاوردم چند وقتی برم اونجا و با دست پر بیام بیرون تا رسیدم خونه این گزارش رفت روی خروجی آفتاب نیوز، هر چند الان پشیمونم و فکر می کنم کاش چند روزی رفته بودم و دست پر برمی گشتم :)
آفتاب نیوز/ گزارشی درباره مشایی طلبان  

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

لبخندی در امتداد فاصله ها

این روزها در آزمون صبوری و تحمل شرکت می کنم آزمونی که تمام نمی شود از زمین و زمان برسرم می بارد و مادامی که با لبخند و آرامش از کنار این مشکلات نگذرم به نظرم ماجرا ادامه خواهد داشت .
از شکستن دندان جلویی بگیر تا جا ماندن از پرواز تا گم شدن یک چمدان . از گرمازدگی بگیر تا بستری شدن قوم و خویشی که بیشتر رفیق است تا فامیل در سی سی یو صحنه باور نکردنی کبود شدن صورت اش و فاتحه ایی که در دل خواندم. باور اینکه دم بعدی را بازدم می کند از ذهنم هم نمی گذشت همه و همه اتفاق افتاد و من فقط نگاه کردم . یک قطره اشک هم بر رخساره ام جاری نشد.
آنقدر صبور شده ام که در برابر دریا ایستادم و اشک نریختم همان دریایی که علی کوچک ما را ربود علی نشست کنار من و با هم به موج های پریشان دریا نگاه کردیم از دل تنگی هایش گفت و من در آغوشش گرفتم نه دیگر اشکی به چشم من جاری نمی شود دیگر با دیدن نارفیقی بغض نمی کنم حتی از راندن در اتوبان خاطره ها در نیمه شبی تب دار هم جز خاطره چشم های آبی سگ داری که برای همیشه به روی ام بسته شد چیزی باقی نمانده است . اشک من تمام شده و تنها لبخندی بر لبم جاری است از همه نامردمی های روزگار فاصله ها را نباید از بین برد فاصله ها خوبند با فاصله است که می شود آدم ها را دوست داشت می شود با فاصله زیاد از آدم ها ایستاد و با فاصله زیاد به گذشته نگاه کرد فاصله گرفتم از رفاقت از اشک از دوستی از آدم ها این روزها همه را از همین فاصله دور دوست دارم و با لبخند به همه اتفاقات خوب و بد نگاه می کنم نه با غم و مصیبتی ضجه می زنم نه با جشن و شادی دیگر هلهله می کنم من از این فاصله دور به همه دنیا ، خاطرات خوب و بد و همه آدم هاش فقط لبخند می زنم و می گذرم با چمدانی در دست و در انتظار اعلام ساعت پرواز

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

حریم خصوصی من کجاست ؟

مدتهاست نه وبلاگ نویسی مثل قبل برایم لذت بخش است نه وبلاگ خوانی هنوز از دلیل این امر مطمئن نیستم اما دلم برای روزهای بلاگفا و نوشتن های پی در پی از زمین و زمان تنگ می شود .
شاید گسترش عضویت در شبکه های اجتماعی ، شاید حوادث ناخوشایندی که خودسانسوری نکبت باری را به جامعه وبلاگی تحمیل کرد شاید مسدود شدن یک شبه وبلاگ هایی که دوستشان داشتیم نمی دانم اصلا نمی دانم چرا اینطور شد اما دیگر وبلاگ و وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی آنچه به این نوع از ارتباطات مربوط می شود را مثل قبل دوست ندارم
شاید یکی از دلایل اش همین رصد شدن باشد توسط برادران گمنام و خوش نام که چپ و راست در حال سرچ کردن نام ات هستند که خدایی نکرده مبادا بادی از نشیمن گاهت خارج شده باشد و آنها بمانند در بی خبری
این روزها وبلاگ و بلاگ نویسی را دوست ندارم چون احساس آدمی را دارم که نشسته بر مستراح و دارد زور خودش را می زند و یکی بی در زدن و یالله گفتن وارد می شود و تو یک مرتبه می بینی شاش بند شدی
این روزها به فضای خصوصی بیشتری احتیاج دارم در فیس بوک هم تعداد زیادی از آدم های ناشناس و دوست نما را بلاک کرده ام نه اینکه مشغول کار خاصی باشم نه این روزها به دنبال حریم خصوصی می گردم حریمی امن که نه از رصد شدن خبری باشد نه از کنجکاوی بی امان دوستان ظاهری خبر نبودنم را هم نه تکذیب می کنم نه تایید می خواهم حریم خصوصی ام را حفظ کنم حریمی که فقط من و تعداد اندکی تاکید می کنم تعداد اندکی به آن اجازه ورود دارند می خواهم مدتی آسوده باشم و در امان از نگاهها و کنجکاوی های ادم ها جالب اینجاست این روزها آنهایی که خودشان به من دسترسی ندارند واسطه می تراشند و من در پاسخ واسطه ها هم باید به حذفشان بی اندیشم

* این نوشته حتی یکبار هم قبل از انتشار خوانده نشده است می خواهم چرک نویسی را در وبلاگ نویسی تجربه کنم نوشتن با همان حس و حال اولیه بدون در نظر گرفتن باید ها و نباید های دستوری همین

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

این انگلیسی زبان های بی ناموس

داشتم برای پز دادن و کلاس گذاشتن که یعنی من دیگه آخر روزنامه نگار بین المللی هستم یه گزارش به زبان انگلیسی می نوشتم اونم چی درباره طرح حجاب و عفاف که اصلا چی هست
القصه تا اینجا را توضیح اضافه دادم که پس فردا کسی نگه فلانی با رسانه های بیگانه داره همکاری می کنه من و چه به همکاری با این بی ناموس ها
اصلا اصل ماجرا همین بود بی ناموس بودن انگلیسی ها ما کلی توی سر و کله خودمان زدیم و نتوانستیم بی ناموس و مزاحمت برای نوامیس و خیلی چیزهای دیگر را مستقیم ترجمه کنیم و مجبور شدیم از اصل به این بی ناموس ها بگوییم ناموس چیست ؟ مزاحم نوامیس کیست ؟ مانتوی چسبان و شلوار فاق کوتاه چه تحریکاتی را ایجاد می کند و ... این که گزارش مثلا 1000 کلمه ایی تبدیل شد به کتاب آموزش ناموس پرستی - چشم چرانی - تحریک پذیری زودهنگام و کلی مسئله بالای هجده سال دیگر که به همین دلیل هم بالای متن نوشتیم +18 برای انگلیسی زبان ها و البته مهمترین مسئله روز ایرانیان از بدو تولد

پی نوشت :
خودمم خسته شدم از بس درباره اتفافات مضحکه این چند وقت فکر کردم بی خیال شدم همه یاوه گویان و یاوه هایشان را به شرح ذیل پسر خوبمان پشمک حواله دادم و گذشتیم اصلا حیف من نیست که به جای آموزش مسائل شرعی و اخلاقی به این انگلیسی زبان ها بشینم به اراجیف خاله زنکی و پشت وانتی بعضی ها فکر کنم
یه جمله بگم به یاوه گویان همین کافیه :اين مهم نيست كه قشنگ نيستي... قشنگ اينه كه مهم نيستی -

یکی از دیشب اسمم و گذاشته جوجه بی همه چیز عاشق اش شدم بهترین توصیف و از من ارائه کرده قول می دم دیگه فقط بگم و بخندم و غر نزنم و ناله نکنم

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

این نیز بگذرد

زمانه نه تنها در این یک ساله که از چهار شایدم پنج سال پیش شروع کرد به بازی کردن با من هر روز یه بازی تازه یه روز بازی کاری و حرفه ایی یه روز بازی رفاقت یه روز بازی سیاسی امروز هم که بازی خاله زنکی؛ دارم کم کم توی همه این بازی ها استاد می شوم البته از این آخری متنفرم اما چی کار می شه کرد ؟
هر کجای دنیا که باشی از دست بازی های زمونه در امان نیستی
امروز بازی خاله زنکی تهمت را چند روزی است دارم تجربه می کنم از طرفی جوابیه سازمان میراث فرهنگی به من و دوستانم تهمت توده ایی بودن می زند از طرفی برای شک و پرس و جو در خصوص یک خبر دوستی مثلا قدیمی آنسوی آب تهمت حکومتی بودن به من می زند فارق از اینکه این سوالات و ابهامات تازه برای یکی دیگر پیش آمده نه من از سوی دیگری در وطن مثلا همکاران دیگری تهمت خاله زنکی مسخره ایی را متوجه تو می کنند و تو یکباره می بینی دور تا دورت پر شده از حرفهای بی ربط به جای اینکه سرت گرم نوشتن و خواندن باشد قلب ات هزار پاره می شود

دلم هزار پاره شده از غم نبودن و ندیدن دوستهای واقعی و فاصله ایی که افتاده میان ما .
دلم هزار پاره شده از حرف های بی ربط و تهمت های نا به جا .
دلم هزار پاره شده از مرور خاطرات خوشی که انگار هزار سال است از من فاصله گرفته اند
دلم هزارپاره شده از اعتماد بیهوده به واژه مسخره رفاقت
دلم هزارپاره شده از بس سرم به کار خودم بود و سر همه هم به کار من بود

چند نفر از مدعیان دوستی همه اسرار زندگی ام را می دانند؟ حتما رفیق نبودند و لایق دانستن. اما از ندانسته هایشان افسانه می بافند و افسانه هایشان را خبری می کنند و جهانی خسته شدم از همه کس و همه چیز اما سکوت می کنم تا اگر خدایی بود خودش سکوت را بشکند اگر هم نبود که هیچ باشد به قضاوت و داوری زمان
آه این نیز بگذرد
تجربه ثابت کرده می گذرد و البته به قول دوستی ما غم های مهم تری داریم زمانه هم نگذشت ما می گذریم

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

از غربته تا وهم

مدتهاست دلم می خواد یه چیزی بنویسم اما انقدر اتفاقات پراکنده افتاد که نمی دونم از کی و از چی بنویسم این شد که دو تا پست قبلی سر خودم و گرم کردم به ناگفته های تصویری بدجوری همه چیز در بخش روابط انسانی بهم ریخته یک سال گذشته انگار خیلی به همه ما سخت گذشته که دیگه تحمل خودمونم نداریم چه برسه به دوستی اما یادش به خیر سال پیش همه با هم بودیم برعکس امسال که هزار پاره شدیم بیشتر از اینکه غربت ما رو هزار پاره کنه مایی که یه روزی توی یک اتاق توی یه تحریریه دور یه میز می نشستیم خودمون این کارو کردیم به نظرم شرایط سخت مالی و کاری باعث شد دل خیلی ها از دوستان نزدیکشون بشکنه همه از هم طلبکار شدیم دنبال بهانه گشتیم برای لاپوشونی بی معرفتی هامون و دنبال دلیل گشتیم برای خالی شدن پشتمون از اونهایی که مثلا رفیق بودن نمی دونم تو این یه سال چندبار فروخته شدیم به چه قیمت چندبار قضاوت شدیم چندبار تهمت خوردیم چندبار جای یه دوست یه هم صنفی توی یه تحریریه به ناحق نشستیم از خون چندتا شهید راه آزادی گذشتیم برای معروف شدن خلاصه اینکه نسل ما نسل شاملوها نبود که حبس بکشد و باز مبارزه کند نسل ما نسل گلسرخی و میرزاده عشقی نبود نسل ما نسل دیگری است اصلا زمانه زمانه دیگری است فردگرایی بر جامعه گرایی پیروز شده و ما همه تنهاییم


گم می شوم

در ابری مبهم

در ناکجای غربته تا وهم

با من بگو

کجاست ؟

کجایم ؟

تنهایی عجیب در این پاییز در این شهر

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

آخرین ایستگاه ، آخرین پرواز

این روزها فقط آینه راست می گوید اوست که وقتی در برابرش می ایستم سیمای زنی را نشانم می دهد که به باد رفته خودش و همه رویاهایش . جهان و هر چه در آن هست دروغ می گویند فردا روز دیگری نبود قطار ما هرگز به ایستگاه نرسید , هیچ بادگیری در برابر به باد رفتنم استفامت نکرد .
فروغ هم دروغ گفت پرنده که مرد کسی خاطره پرواز را به یاد نیاورد جهان زیاد دروغ می گوید من امروز تنها پشت یک پنجره بسته ایستادم تا با آخرین دود محو شوم از خاطره پرواز باآخرین دود این سیگار
دور شدن از این شهر شاید، اما کجا می شود دور شد از این تنهایی لعنتی که چسبیده به تن ات رهای ات نمی کند . من زنی را یافتم که رفتن اش نابودم کرد این حاصل همه جستجوهایم بود دیدن خودم و از دست دادن اش خودم و هزار رویای رنگی که رنگ دانه هاش را می بازد در میان هزار رنگی زندگی من مسافرم با چمدانی در دست و در انتظار اعلام ساعت پرواز شمعدانی از دستهام روییده و دستمال سفیدی که تکان می خورد برای آخرین مسافر شاید من باشم نوبت بعدی انگار نوبت پرواز به من نمی رسد گفتم پرنده که مرد کسی پرواز را به خاطر نسپرد .
مسافرم بی پرواز؛ مسافرم بی مقصد؛ مسافرم بی ایستگاه؛ منم تنهابا چمدانی در دست و دریچه ایی در مشت که خاطرات ام را به یاد می آورد و خنجری در پشت که رفاقت را .
مشت مشت کلمه خروار خروار واژه های ناموزون ریخته ام توی این چمدان لعنتی که بی هیچ وزن و قافیه ایی به جان هم افتاده اند .
جهان فریبمان داد ، شاعرها همه دروغ گفتند ما باختیم حتی اگر باور نکنیم و این سفر این تنهایی این شمعدانی این دستمال سفید و این آخرین دود تاوان باختن ما بود
ما باختیم می خواهی باور کن می خواهی بمان و اصرار کن فرقی هم نمی کند حالا که هست و نیست ات را باخته ایی چیزی باقی نمانده برای دوباره باختن.
از روی دست خدا هم که مشق نوشتیم مشق های پر از غلط بود ما مردود شدیم جهان برای آزادی پرواز جا نداشت تقصیر هیچ کس نبود
آهای بلند شو رسیدیم به اخرین ایستگاه چه بخواهی چه نخواهی ایستگاه آخر همین جاست محو شدن در آخرین دود این سیگار

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

جفت گیری امنیتی ...

پونه گربه دختر عمه جان بارداره شواهد امر نشون می ده کار کار آقا پشمک سالار گربه هاس که با همه تفکیک جنسیتی ها و طرح های امنیت اجتماعی و گشت ارشادی خانواده و ... کار خودش و کرد درسته که داره سه تا توله گربه به گربه های فامیل اضافه می شه اما پیام اخلاقی این ماجرا همون انگشت وسطی بود که پشمک به هممون (مسئولین امر امنیتی خانواده) نشون داد که یعنی هرچقدر هم خودتونو جر بدید من کار خودم و می کنم .
از قدیم هم گفتن اگر کسی بخواد کاری بکنه می کنه بیخودی خودتونو جر ندید با شما هم هستم هااااا انگشت وسطی خیلی ها به افتخار شما این روزها بالاست :))

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

احمق ما مرده ایم ...*

دیشب نمی دونم چی زده بودم چی خورده بودم ؟ حالا هر چی حتما تو عالم هپروت بودم چون طی یک اس ام اس به جواد که مثل من آویزون بود نوشتم : همیشه بعد از تاریکی مطلق آروم آروم خورشید طلوع می کنه ، هر چند شب ما یلداست اما اونم بلاخره صبح می شه .
این و خدا شاهده من گفتم مدارک زنده ایی از جمله جواد و حاج آقا که پاش همیشه رو سیمه موجوده فقط جای مسعود خالی بود که بگه :آفرین ، آفرین

امروز اما نه چیزی خورده بودم نه چیزی زده بودم . خود خودم بودم وقتی صدرا سوال تکراری اش را در مسنجر پرسید و گفت : مادر جان به نظرت آخرش چی می شه ؟
گفتم : آخری نداره دیگه احمق ما مرده ایم .
صدرا اصرار داشت که هنوز نمرده چون لابد اونم مثل دیشب من در عالم هپروت بود اما ما واقعا مرده ایم وقتی روزنامه نگاری روزنامه نداشته باشه یعنی چی ؟ یعنی احمق ما مرده ایم


وقتی در آستانه سی سالگی باید انشای قدیمیه : می خواهید در آینده چه کاره شوید را مشق می کنیم . وقتی می خواهیم بنویسیم روزنامه نگار اما هیچ کس نمی داند اصلا چنین شغلی هم بوده یعنی ما نمرده ایم ؟


* نام کتابی از رسول یونان

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

من دیگه نیستم ...


* دستشویی در میدان نقش جهان که دل بسیاری از دوستان الخصوص بهنام جان را شاد کرده چشم هایش را به روی جهان گشود.

تنها چیزی که این روزها باعث تسکین آدم می شه مرور خاطرات خوش و امید به تکرار اونهاست . از ناله کردن خوشم نمی یاد اما کمی که دورو برت و نگاه می کنی می بینی ناله داره از در و دیوار می باره و تو هم کاری از دست ات بر نمی یاد جز زدن به کوچه علی چپ . منم الان اونجام تو کوچه علی چپ و هیچ راه تماسی با من هم وجود نداره نه تلفن ، نه اس ام اس ، نه ملاقات حضوری

شاید الان حبس خانگی باشم ، شایدم رفتم خارج شایدم کلاس گذاشتم !!! مهم اینکه دیگه نیستم نه رفیق دیگه نیستم . نیستم شایدم یعنی دیگه نیستم تو چرخه تکراری خریت خودم . چرخه ایی که هی تکرار می شه و بعد دیگران و مقصرش می دونم نه خودم مقصرم خودم اما دیگه نیستم رفیق .

هر آدمی یه قیمتی داره یکی ماهی 300 تومن می ارزه یکی ماهی یک میلیون تومن یکی هم ماهی ... یعنی انقدر زیاده قیمت ماهیانه اش که نمی شه جز رفاقت جور دیگه ایی پرداخت اش کرد . کم هستن این جور رفقا بهتر ؛ دورت هر چی خلوت تر اعصابتم آروم تر چندبار باید یه آدم چوب خریت تو رفاقت و بخوره ؟ ممکنه خیلی ها به خودشون بگیرن مهم نیست حتما رفقای 300 تومنی بودن که به خودشون می گیرن .
به هر حال دل چرکینی ام الان از چند نفری زیاده فقطم یه جور پاک می شه . که دیگه هرگز ریخت شونو نبینم نه ریختشونو نه پیامهای با واسطه و بی واسطه شونو آقا من دیگه نیستم من دیگه دولا نیستم تا شما دوست عزیز سوار بر بنده شده و خر مراد را به تاخت برانید حتی شما دوست عزیز . با شما هستم .
راستی یه جا دیگه هم نیستم : برای همکاری با نشریه یا هر کوفت دیگر دولتی هر چند از خود نشریه مربوطه تماس های مکرر داشتم اما یه احمق که نه سر پیازه نه ته پیاز هم در تلاش برای یافتن شماره بنده این نشریه رو بهانه کرده اما خر خودشه چون مدیران نشریه مربوطه خودشون شماره تماس بنده رو داشتن .
تنها جایی که خودم نیستم اما گزارش هام هست این روزها سایت آفتاب و روزنامه وزین همشهری صفحات وزین گردشگری و میراث فرهنگی است و البته تنها جایی که خودم هم هستم در برنامه های سفر یا گردهمایی های گروه 1+7 در ... است .
پی نوشت :
تمام سهم خشت های تاریخ (البته با اندکی سانسور) : http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=114453

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

خرداد پر از حادثه ایی در راه است

5 هم وطن ایرانی به جرمی که تا آخرین لحظه حیات نمی پذیرند اعدام می شوند . عماد الدین باقی ممنوع الماقات و بد حال است . شیوانظر آهاری تحت فشار است حکم 6 سال حبس عرب سرخی تایید می شود و ... خبرهای بد دیگر را امروز در حالی مرور می کنم که بغض راه گلوم را بسته چرا که کسی نیست برای عاملان حادثه کثیف کهریزک حکم صادر کند و حق مردم را از سرکرده باند فساد فاطمی باز ستاند .
به جای دختران و پسران جوان که همه هیجان زندگی شان در این سرزمین خفقان و سیاهی رفتن به بام تهران و نظاره کردن شهر در میان تاریکی و ظلمت است عاملان تاریکی بازداشت نمی شوند .
دوباره جلوی بازداشت گاه وزرا پر شده از پدرها و مادرها جلوی اوین هم دسته ایی دیگر نشسته در انتظار و هم چنان عده ایی مامور تا در هر جای شهر که دلشان خواست تظاهرات برگزار کنند برای اعتراض به بد حجابی کسی هم نیست به جرم نداشتن مجوز کتک شان بزند خوب آنها مامور چنین حرکتی هستند تا برای بازداشت جوان ها سندی باشند بر اعتراض مردمی .
مردم را دیگر نمی شناسم مردمی که آنها می گویند را در کوچه و خیابان نمی بینم آنها مردم سفارشی هستند ملت گلچین شده مردم منتخب و ما ... با دیدن پلیس به جای احساس امنیت خوف می کنیم به جرم نکرده .
حال ما مطبوعاتی ها بدتر هم هست همه به هم سفارش می کنند کارت خبرنگاری ها را در پستوی خانه نهان کنید که مبادا به جرم تار مویی بازداشت شوید و با رویت کارت مربوطه به جرمتان افزوده شود چون اساسا روزنامه نگار بودن جرم بزرگ تری است .
هیچ کس جلوی فحاشی های فاطمه رجبی نمی ایستد اما جلوی تار موی دخترکی نوجوان صف می بندند همه مذهب آنها همین اندازه قدرت دارد که نبینند چرا که تا دیدند دلشان می لرزد از بس سست ایمانند .
تهمت زدن و اعدام حق آنهاست اما اعدام و حبس به واسطه شهادت پنج نفر در کهریزک حق مرتضوی ها نیست .
روزهای تاریک دهه شصت تکرار شده کمیته ؛ اعدام ؛ لباسهای سیاه ؛ مانتو های بلند ...
بوی خرداد می دهد این روزها و ما هم که به خرداد پر از حادثه عادت کرده ایم اما تا کی ؟ تا کجا ؟
وقتی زور آدم به این همه ظلم نمی رسد چه کار می کند جز در خود شکستن ؟

پی نوشت:
این هم از ایستادگی تحسین برانگیز فاطمه رجبی : http://www.aftabnews.ir/vdcc4xqo.2bqom8laa2.html

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

آغاز دوره پارینه سنگی دوم ...



به لطف خدا همه مشکلات کشور حل شد . اول از همه که پشت گوشهایمان مخملی شده به پای صندوق های رای رفتیم و فکر کردیم خیلی مهم تشریف داریم بعد هم که رای هامان را نشمردند مدتی دست در دست باراک اوباماو بنیامین نتانیاهو داده و با جهل خویش مقادیری سطل زباله را به آتش کشیدیم که به لطف عمو قالیباف همه سطل های سوخته زود جمع شد و ما هم از برخورد نرم برادران شرمنده شده دست از شلاشت برداشته به راه راست بازگشتیم حالا همه چی آرومه به جز یک چیز مهم ... بله حجاب .

این مسئله هم انشالله به زودی توسط برادران و خواهران کوماندو حل می شود که خود بی حجابی عامل بلایای طبیعی و غیر طبیعی از جمله زلزله یا حتی خدایی نکرده انفجار ناگهانی یک جایی است .
اگر مروری به اخبار رسانه های ناراحتی چون فارس بی اندازید این روزها هیچ ملالی نیست جز چادر نپوشیدن بنده و شما حالا زیر چادر هر غلطی که دلتان خواست بفرمایید که انشالله موردی ندارد البته مشکل گویا این بار چادر تنها نیست و آستین های کوتاه و مدل موهای آقایان نیز در این طرح اصلاح خواهد شد .
هر چند عوامل فتنه اصرار دارند که مشکلات جامعه امروز بیکاری و بی پولی و فساد دستگاه های اداری و دولت است اما ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم و برای حل بحران های موجود در خیابان چادر سرکرده در منزل هایمان ... یک انسان اهل دلی می گفت با پیروزی انقلاب خیلی هم اوضاع ما تغییر نکرد قبل از انقلاب در خانه نماز می خواندیم در کافه های خیابان شراب نوش می کردیم . حالا در خانه شراب نوش می کنیم در خیابان نماز می خوانیم .
این روزها یاد کتاب « هزاران خورشید تابان » نوشته خالد حسینی افتاده ام و وضعیت زنان افغان در دوران حکومت طالبان دورانی که آن را دوره جهل و ستم بر مردم افغان می نامیدند ...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

سفر و چند چیز دیگر

شرح عکس : نمایی از زردکوه پوشیده شده در برف
و این لینک گزارش سفر البته با نگاهی متفاوت در سایت آفتاب
http://www.aftabnews.ir/vdcb5wb9.rhbwspiuur.html

طی سفری چند روزه (حوصله شمردن ندارم) به دیدار «چهارمحال و بختیاری» و « اصفهان » رفتم. اولی که سرزمین اجدادی بنده می باشد را بار سوم بود که می دیدم و دومی که را هم بار هزارم اما این سفر تفاوت بزرگی با سفرهای قبل داشت آن هم حضور دوستان و مجلس انس بود و بس یک کسی که اول اسم اش جواد حیدریان است در گفت و گو اختصاصی با خبرنگار ما می گوید : دوستی ما خیلی عمیق و ماندنی است دلیل اش هم این است که ما در دوران دوستی به یک دوره از فراموش نشدنی ترین قسمت های تاریخی زندگی مان برخوردیم و روزهای سبزی را در بهار88 با هم سپری کردیم و روزهای سرخی را در باقی مانده سال .
نمی دانم شاید دلیل اش همین باشد شاید هم تحمل بالای دوستان در زمان بدخلقی ها و از کوره در رفتن های من به خصوص سر صبح.
به هر حال می توانید جز به جز سفر را در گزارش تشریحی تصویری فرزندم صدرا محقق در وبلاگ نماندن بخوانید که کلا حیثیت جمع را به باد و ... داده است .
اما...
این روزها هر چند تا به دوستان در خانه هنرمندان یا کافه پراگ می رسم حالم خوب است اما بقیه روز کسل و خسته ام هنوز دو ماه کامل از سال 89 نگذشته که من با کوهی از مشکلات عجیب و غریب دست و پنجه نرم کردم اولی خطر بزرگی بود که با یک اشتباه سهوی یکی دیگر داشت گریبان مرا می گرفت و نزدیک بود در دستان پر مهر برادران گمنام 2 تا 6 سالی را به خوردن آب گوارا سپری کنم بیکار شدنم هم در پی آن اتفاق افتاد و البته با گیر و دارهای سازمان میراث فرهنگی دیگر حوصله ایی هم برای نوشتن در همشهری نمانده و من قالبا در منزل قیلوله می کنم .
البته مورد عجیب دیگر دعوت شدنم به کار در ... نیوز بود که رسما چیزی شبیه اعتراف تلویزیونی بود با حقوق بالا و ... بگذریم .
نمی دانم چند نفر برای همیشه از زندگی من حذف شدند اما در همین دو ماه واقعا حذف شدند برای همیشه سردبیری که دوست اش داشتم و اشتباه می کردم سردبیر دیگری که دوست اش نداشتم اما دلم برای خریت و ضعف شخصیت اش می سوخت و فقط مانده بودم تا کمکی کنم به بی قراری هاش و چند دوست دیگر همه اینها برای کار بود و پول هر کس دوستی اش را به قیمتی که به نظر خودش مهم و زیاد بود فروخت و من ماندم و یک جمله به یاد ماندنی از نیمه پنهانم میترا نوروزی که همیشه در گفت و گو با خبرنگار ما می گوید : دوره ما سر اومده خواهر فردین سال هاست که مرده.
البته درباره این سرخوردگی ها با جواد حیدریان و فروغ هم شبی در شهرکرد گپ مفصلی زدیم و والد حمایتگر و ابله وجودمان را کشف کردیم که همیشه ما را در ردیف آدم های فداکار اما سرخورده قرار می دهد حالا هم بنده برنامه قتل این والد حمایتگر را در دستور کار دارم .
هر چند هنوز هم نگران دوستان کافه نشین می شوم هنوز هم نگران احمد و زهرام نگران صدرا و جواد و از همه بیشتر نگران فروغ شاید هم به زودی این والد ابله مرا به قتل رساند نمی دانم .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

ماه در آغوش سحر















امواج آبی باد


در گرگ و میش بهاری بی رمق


ماه را در آغوشم نشاند


تو بودی


در امتداد دو ماه


یکی در آغوش من


دیگری سایه انداخته در باد




*برای نقاشی " ماه در آغوش سحر" تصویری که " بهمن زارعیان " از من کشید. استاد همیشه هام هر چند از او بی خبرم اما بدجوری دلم هوای آن آتلیه امن را کرده با بوی رنگ و تربانتین و ... نمی دونم هنوز هم نقشی که من از آفتابگردان کشیدم بر دیوار خانه استاد مانده یا نه اما این تصویر روبه روی تخت خواب من می ماند تا هر روز صبح اولین تصویری باشد که می بینم و به یاد بی آورم ماه در آغوشم سنگینی می کند .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

آه پس که این طور

بعضی وقت ها از همون خوره هایی که به جان صادق خان افتاده بود به جان بقیه آدم ها هم می افته الان همون خوره محترم به جان من افتاده که داره بند بند وجودم و می خوره و بهم یادآوری می کنه زمانه زمانه نامردی هاس زمانه ترسیدن زمانه تنهایی و من فقط بهش می گم : آه پس که این طور ...
اصلاحاتی هم اگر اتفاق بیفته باید از پایین باشه به بالا ما می خوایم جامعه رو عوض کنیم اما خودمونو ...
این روزها دروغ های در روز روشن رو دارم عق می زنم
این روزهام این روزهام شده تجدید خاطرات دیروزهام
دیروزهای لعنتی و امروزهای لعنتی تر

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

چند مثلا شعر و پیش خبر یک خبر مهم

میان پلکان پلک تو تا شب راهی است که آن را بارها پیموده ام
بر بند پلکت را میان دو شب
و در بگشا
به روی پهنه رویا هایم
-
این کرور کرور عشق است که می بارد
می دانم عشق است
اما باور کن نمی دانم از کجای خدا می بارد
-
تنهایی غریب در این عشق
گم می شوم
در ابری مبهم
در غربت تا وهم
بگو
کجاست
کجایم
تنهایی عجیب در این بهار در این ابر

-
داغ گناه کاری بوسه های من به بازوان تو
زخم چشم نگاه بی حیای تو
به پیشانی من
جرم این هم آغوشی بی شرم
تاول های رسوایی است
به بازوان تو
به پیشانی من
-
نوزادگی در عشق
جنبندگی در خوابم
غر می زنم
بی تابم
با نق و نقم به تو می گویم
تابم بده
بجنبانم

پی نوشت :
ناخوشم دوستان اما از این همه ناخوشی بد سرخوشم ... این ناخوشی و دل شکستگی از نامردهای روزگار مشت مشت واژه سرازیر کرده به سفیدی کاغذهام - راستی خانه نشینم (به جز گزارش های که در ماه برای همشهری می نویسم) به زودی خبری رو منتشر می کنم از همکاری کوتاه مدتم با یک سایت تحلیلی خبری که خوندنیه داستان آدم فروش ها و نامردهایی که یادشون رفته ادب مرد به ز دولت اوست البته خدا رو شکر دولتم ندارن یعنی هر چی فکر می کنی تو مطبوعات ایران فاحشگان سیاسی هستند که برای اصولگرا ها سینه چاک می کنن برای اصلاح طلبا سایت راه می اندازند صد رحمت به آقا جواد وکیلی خودمون که حداقل پای عقیده اش می ایسته ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

گربه ها بی اعتنا به عابران خسته و تنها
بی شرمانه در کوچه جفت گیری می کنند
کار امروز من این بود
حسادت به گربه ها ...

-
کافه پر شد
کافه خالی شد
من اما
تا آخرین لحظه
خالی خالی ماندم

-
سایه مرا بردی
بی سایه انگار مردم نگاهم نمی کنند
بی سایه
انگار من هم مرده ام
-
هنوز هم تا آخرین کنده بر شعر خویش می سوزم
تا آخرین کنده یک دقیقه مانده
فقط همین

-
گفته بودم : زندانبان خاطرات کهنه ایی هستم که به آزادیش ابد خورده
من هنوز هم همانم که بودم
بی سایه
بی کنده
بی شعر
بی وزن
بی قافیه
همیشه همین بوده
دروغ گفتم رفیق
هرگز رخصتم نداد
به هوا خوردن از انفرادی
در حیاط آزادی
این خاطرات ترک خورده

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

بیانیه میرحسین موسوی در سالگرد انتخابات 89

بسم الله الرحمن الرحیم

در اولین سال انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری با قامتی سرافراز، گرچه شلاق خورده، مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم. با مطالباتی برای نیل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی و مطمئن از پیروزی به یاری حضرت حق، چرا که جز احقاق حق ملت چیزی نخواسته ایم.


“فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض”

اما کف  به کناری رود و از بین رود، اما ‏آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین مى‏مانَد.

از دروغ، تخلف و تقلب به کار گرفته شده در انتخابات، سوال “رای من کجاست؟” زاده شد و شما مردم، روشن و بی ابهام به شیوه ای مسالمت آمیز در راهپیمایی تاریخی و بی نظیر ۲۵ خرداد ۱۳۸۸  این سوال را پرقدرت و بلند فریاد زدید و جز کسانی که جهل و خرافه و منفعت پرستی و دروغ چشم و گوش آنها را بسته بود، در سطح ملی و جهان همه آن را شنیدند و دیدند. ولی پاسخ چه بود؟ جز داغ و درفش و کشتن و به حبس کردن و زنجیر به تن برهنه زندانیان زدن و حمله به خوابگاه‌های دانشجویی؟

به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵  و ۳۰  خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم.

خون‌ها و رنج‌ها اما پرده های فریب و ریای تمامیت خواهان را دریدند و فساد نهادینه شده پشت پرده های قدیس نمایی را نمایان کردند و این رویدادهای تلخ و نحوه تعامل دولتیان با مردم به همه اقشار ملت ما از کارگران، معلمان، دانشجویان، روزنامه نگاران، استادان، روحانیون، کارآفرینان، بازاریان، زنان، مردان، جوانان و پیران و همه فعالین جنبش‌های اجتماعی و اقشار مستضعف و میانه نشان داد که ریشه مشکلات آنها در کجاست.

اینکه کشور ما بیشترین اعدام ها را نسبت به جمعیتش در جهان دارد، ناشی از بزهکاری گناهکاران نیست، ناشی از رخت بر بستن عدالت و مدیریت و حکومت خوب در جامعه ماست. و اینکه حتی مصلحت های روزمره و عاجل حکومت باعث نشده است که تمامیت خواهان و دولتیان دست از دروغ و فساد و خرافه و زیر پا نهادن قانون اساسی و سایر قوانین بردارند، نشان از نفوذ عمیق این زشتی ها در لایه های درونی نظام دارد، گویا در این لایه ها ساختی محکم برای دفاع از منافعی شکل گرفته است که از عایدی صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و واردات سالانه ۷۰ میلیارد دلار کالا و سلطه بر نهادهای پولی و مالی بدون نظارت های موثر نشات می گیرد.

امروز بیت المال در معرض یغمای یغماگران قدیس مآب است و هنوز ملت علی‌رغم ادعاها و دستورهای شدید از شناسایی و معرفی و محاکمه این مفسدان چیزی ندیده است. کجا رفت آن پرونده بزرگی که در مجلس باز شد و یک شبه در یک معامله پایاپای بسته شد؟

چه کسی جرات دارد پرونده واگذاری های بزرگ را به بهانه اجرای اصل ۴۴ به مراکز قدرت و نفوذ باز کند و پرده از این غارت بزرگ ملی که منجر به ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی شده است، برکشد؟ چه کسی آن شجاعت را دارد که از فاجعه نبود کمترین نظارت مالی بر دستگاههای نظامی و امنیتی و نهادهای شبه دولتی که سراسر فضای اقتصادی کشور را تحت تاثیر خود قرار داده اند دم برآورد؟ و باز ملت ما سوال می کند که آیا این بود آن نظام اسلامی و عادلانه که در پی آن بودیم. شفافیت در مقابل ملت چه مشکلی ایجاد می کرد که به پنهان‌کاری از ملت پناه بردیم؟ آیا آن اصل طلایی شفافیت حکومت در مقابل ملت را از زبان پیر جماران یادمان رفته است که می‌گفت: “کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح دهید.”

یاران عزیز راه سبز امید

یک سال از پیدایش جنبش بی نظیر سبز گذشته است و در این مدت سبزها مسافت بسیاری را در این مسیر امید طی کرده اند. به برکت دل بریدن از مساعدت دولتیان و روی آوردن به خانه های خود و قبله قراردادن آنها و توسعه شبکه های اجتماعی روابط پایدار قابل اتکایی بین آحاد ملت ایجاد شده است و شبکه های پایدار اجتماعی در حیطه آگاهی های سیاسی -اجتماعی و فرهنگی معجزه کرده اند. کافی است تنها به تولیدات هنری این شبکه و میزان تبادل اخبار و اطلاعات و نظر و تحلیل که به صورت کاملا دموکراتیک جریان دارد نگاهی انداخته شود.جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بی‌نظیر بوده است.

امروز بیش از همیشه تاریخ، مردم متجاوزان به حقوق اساسی ملت را می شناسند و به نقض مکرر حقوق بشر و کرامت انسانی در نظام امنیتی –قضایی کشور آگاهی دارند و می دانند تا چه اندازه تمامیت خواهان در پایمال کردن میثاق مشترک ملی به‌ویژه در زمینه حقوق اساسی مردم پیش رفته اند. و در عین حال علی‌رغم حوادث تلخ و گزنده و خونبار، به برکت همین تعامل و گفتگوی جمعی، عقلانیت مردم همواره بر احساسات آنان غلبه کرده است و از این‌‌رو بدخواهان با تمام تلاش هایی که کردند نتوانستند مردم آسیب دیده و کشته داده و حبس دیده را به خشونت وا دارند. مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز کارآمدترین اسلحه ما درمقابل گلوله ها و باتوم‌های برقی و چماقداران و قداره کشان بی‌فرهنگ و بد دهان بوده است.

توده های میلیونی ملت بزرگ امروز می بینند که چه کسانی دشنه در دست به دنبال زنان، مردان، پیران و جوانان می دوند و چه کسانی با برخورداری از فرهنگی نازل، در تظاهرات و جمع‌های عمومی رکیک ترین کلمات و جملات را بر زبان می آورند و مردم به جای اینها، نماهنگ های زیبا ساخته اند و پوسترهای پرمعنا به یکدیگر هدیه کرده اند و فیلم ها و عکس های بی شماری از زندگی و مبارزه مردم تهیه و پخش کرده اند و غصه ها و درد های خود را این چنین جاودانی کرده اند:

طفلی به نام شادی دیری‌ست گم شده ست
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر*


یاران سبز راه امید

در آغاز سال جدید صبر و استقامت، به توصیه دوستان منشوری برای هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز تهیه شده که در ادامه این مقدمه تقدیم می شود.

طبیعی است که متن پیشنهادی نتواند پاسخگوی همه سلیقه ها و مطالبات باشد. دلگرمی این همراه کوچک برای این معضل، راه حلی بود که تعدادی از رای دهندگان در آستانه انتخابات سال گذشته پیدا کردند. در زنجیره سبز میدان تجریش تا میدان راه آهن بودند کسانی که می گفتند میان بد و بدتر، بد را انتخاب می کنند و این انتخاب پیوستگی آن زنجیره محکم به‌یاد ماندنی را ممکن ساخت. اصلاح واقعی از همین تمیز و مسئولیت پذیری برای انتخاب این و یا آن شروع می شود.

این متن قدم اولین است و جنبش سبز در سیر تکاملی خود انشاءالله متن کاملتر و زیباتری خواهد آفرید.

“تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین”

و آن سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که خواهان برتری‌جویی و فساد در زمین نیستند، و فرجام نیکو از آن پرهیزگاران است.

ریشه ها و اهداف

۱-      بروز انحرافات گوناگون و موانع بتدریج سازمان یافته در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی که مردم به خاطر آنها انقلاب شکوهمند اسلامی را به پا کردند، ظهور گرایشات تمامیت خواهانه در میان برخی از مسوولین حکومتی، نقض حقوق بنیادین شهروندان، بی حرمتی به کرامت انسانی، سوءمدیریت دولتی، افزایش فاصله طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی، قانون گریزی بل قانون ستیزی برخی مجریان قانون، نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوامفریبانه در تعاملات بین المللی، فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت برای قدرت عواملی است که به نضج گیری نگرش های اعتراضی در میان دلسوختگان، دردمندان و قاطبه مردم ایران در سال های اخیر انجامید که بروز بارز و نیرومند آن در جنبش سبز مردم ایران پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸  جلوه کرد.

۲-      جنبش  سبز با پایبندی به اصول و ارزشهای بنیادین انسانی، اخلاقی و دینی و ایرانی، خود را پالایش‌گر و اصلاح‌گر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پس از انقلاب می داند و بر این اساس حرکت در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رای مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد.

۳-      جنبش سبز حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی است که پیش از این در برهه هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی خود را جلوه گر ساخته است.

۴-      بازخوانی تجربه معاصر در تلاش برای تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان میدهد که تنها از طریق تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاءسطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، مشارکت موثر احزاب و تشکل ها وهمچنین زمینه پردازی برای فعالیت آزاد روشنفکران و فعالان اجتماعی- سیاسی وفادار به منافع ملی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد و این امر مستلزم توافق و تاکید بر اصول حداقلی و مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همه نیروهایی است که علی رغم داشتن هویت مستقل با پذیرش تکثر در درون جنبش، زیر چتر فراگیر جنبش درکنار یکدیگر قرار می گیرند.

راهکارهای بنیادین

۱-      جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی فراگیر است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی هرگونه مطلق نگری شرک آلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تاکید دارد. دیده بانی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همه فعالان و به خصوص صاحبان اندیشه و عمل امری حیاتی است که می تواند جنبش را از لغزش به ورطه تمامیت خواهی و فساد بر حذر دارد.

۲-      در نگاه  فعالان جنبش سبز، مردم ایران همه خواهان ایرانی آباد سرفراز و سربلند هستند. جنبش سبز موافق تکثر ومخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه توزی با بدنه اجتماعی هیچ بخشی از جامعه جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقبا و مخالفان در فضایی سالم و آگاهی بخشی درباره اهداف و اصول جنبش وظیفه همه افرادی است که خود را آگاهانه در زمره فعالان جنبش سبز می انگارند. ما همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست

۳-      گسترش و فعال سازی شبکه های اجتماعی –واقعی و مجازی- و تعمیق فضای گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه ویژه کلیه فعالان سبز است.

۴-      جنبش  سبز در عین تاکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای غیرملی وخارجی، در جستجوی راهی منزوی همراه با دگر ستیزی  نبوده و اسیر گرایشات تعصب آلود نمیشود. عدالت، آزادی، استقلال، کرامت انسانی و معنویت ارزشهای جهانی هستند و تجربه آموزی از ملتهایی که برای دستیابی به این ارزشها تلاش کرده اند و همچنین استقبال از نقد و نظر مشفقانه همه آزدیخواهان و صلح طلبانی که برای رهایی نوع بشر و کرامت انسانها تلاش می کنند از دیگر راه کارهای جنبش است.

هویت سبز



گنجینه ایرانی- اسلامی:



۱-      جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران می داند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند.

۲-      رمز بقای تمدن ایرانی- اسلامی همانا همزیستی و همگرایی ارزش های دینی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت‌های ملی تاکید می ورزد و در این راه تقدس‌زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی‌بخشی درباره ویژگی های هویت آفرین آیین های ملی و مذهبی را وجه همت خویش قرار می دهد.

۳-      ملت ایران در تاریخ مبارزات خویش برای کسب آزادی و استقلال، بارها خودباوری و اتحاد بر سر اصول را به نمایش گذاشته است. جنبش سبز ملت ایران با اتکا به این میراث گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی در تلاش برای تحقق اهداف خویش، دستیابی به اجماع آگاهانه بر خصیصه های هویت آفرین و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مورد نظر دارد و این امر را تنها با تکا به عقلانیتی میسر می داند که حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی باشد.

۴-      جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است که در جستجوی دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته است. بر این اساس، هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید. جنبش “ایران را متعلق به همه ایرانیان می داند”.

حق حاکمیت مردم

۱-      حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات به عنوان مناسب ترین شیوه تحقق این اصل مدنظر این جنبش قرار می گیرد. براین اساس، جنبش سبز تلاش های خود برای صیانت از آرای مردم را تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت و سلامت آن کاملاقابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد.

رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است  و جنبش سبز اعمال هر گونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت  استصوابی را مغایر با قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم وحقوق بنیادین آانها دانسته و با آن مبارزه میکند.

۲-      دستیابی به اهدافی چون آزادی و عدالت تنها بر پایه توجه به منافع ملی و حفظ استقلال میسر است. جنبش سبز با آگاهی از این امر، نسبت به هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مبارزه می کند و این مسئله را در زمره موازین محوری خویش می داند.

ارزش های جنبش سبز



کرامت انسان ها و پرهیز از خشونت

۱-      نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی وحقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها مورد تایید و تاکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری، مدارا، گفتگو، حل مسالمت آمیز مناقشات و صلح طلبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق جامعه مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانه شبکه های اجتماعی غیر دولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است.

۲-      جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین مبارزه مدنی را سرلوحه خویش قرار می دهد. این جنبش با اعتقاد به اینکه “مردم” تنها قربانی خشونت در هر زمینه ای خواهند بود، گفتگو، مبارزه مسالمت آمیز و توسل به راهکارهای غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. جنبش سبز با توجه به شرایط و مقتضیات، از کلیه ظرفیتهای  مبارزه مسالمت آمیز استفاده خواهد  کرد.

عدالت، آزادی و برابری

۳-      عدالت جایگاه والایی در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سبز به خود اختصاص می دهد. توزیع عادلانه امکانات، چه در بعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و چه در ابعاد دیگر حیات انسانی از جمله اهداف خدشه ناپذیر جنبش سبز است که لازم است برای دستیابی به آن، تمامی تلاش های ممکن انجام شود.

گسترش عدالت در جامعه تنها در صورتی امکان پذیر است که نظام حاکم بر کشور – در عرصه داخلی و خارجی- کاملا مستقل و فارغ از وابستگی به نهادها و قدرت های سیاسی، طبقاتی و اقتصادی عمل کند و بتواند توسعه اقتصادی و ترقی کشور را به نحوی که رفاه و عدالت اجتماعی برای همه مردم ایران فراهم شود، تضمین کند.

۴-      جنبش سبز با عنایت به لزوم تامین خواست ها و مطالبات به حق تمامی اقشار و طبقات اجتماع، بر پیوند با اقشار متوسط و کم درآمد اجتماع -که در برابر فشارهای اجتماعی/سیاسی ضعیف‌تر هستند- تاکید دارد. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب حقوق اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تاکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، یگانه راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را “حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش” در تمامی ابعاد می داند.

۵-      برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی است که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن تاکید دارد. نفی هرگونه انحصار فکری، رسانه ای و سیاسی و همچنین مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطه سیاسی (استبداد و انحصار طلبی)، اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و فرهنگی (وابستگی و تقید فکری) تلاش شود. جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هر گونه تبعیض جنسیتی و حمایت از حقوق اقلیتها و اقوام تاکید ویژه دارد.

۶-      جنبش سبز بر این باور است که امنیت تنها امنیت دولت نیست، امنیت انسانی تک تک شهروندان ایرانی است. امنیت برای آحاد مردم باید برقرار شود تا آزاد از ترس و رها از نیاز تحت حمایت قانون زندگی کنند. مداخله نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی، هر گونه دخالت افراد غیر مسول در امور انتظامی و سلطه نیروهای امنیتی و انتظامی بر مقامات قضایی مخل  امنیت دولت و ملت است. استقلال قوه قضاییه، عدم مداخله نیروهای نظامی در امور سیاسی و اقتصادی و برخورد با سازمان دهندگان و اعضاء گروههای موسوم به لباس شخصی از خواستهای جدی جنبش سبز است.

۷-      اجرای تمامی اصول قانون اساسی و به ویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم) هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است.

۸-      آزادی زندانیان سیاسی، رفع محدودیت های غیر قانونی و نگاه امنیتی علیه فعالیت احزاب و گروهها و جنبش های اجتماعی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش های کارگری، جنبش های اجتماعی و امثال آن، و همچنین محاکمه عادلانه  آمران و عاملان تقلب در انتخابات، شکنجه و کشتن معترضان به نتیجه انتخابات، و افشاء و محاکمه نظریه پردازان و حامیان خشونت در لایه های مختلف حکومت از راهکارهای روشنی است که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد.

اخلاق مداری و احترام به خلاقیت های فردی و اجتماعی

۱-      با کمال تاسف باید اذعان کرد که اتخاذ سیاست های نادرست سیاسی، اجتماعی، اقتصادی از سوی حاکمان به افول اخلاق و تنزل سطح سرمایه اجتماعی در جامعه منجر شده است. جنبش سبز با تاکید بر ضرورت احیای اخلاق به مثابه فصل مشترک و پیوند دهنده حیات اجتماعی مردم ایران، در مبارزات خود برای اجرای حقوق ملت، کاملا نسبت به اصول اخلاقی پایبند خواهد بود.

۲-      جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه ای از افراد سازمان نایافته و بی هدف. مرور تجربه تاریخی مردم ایران نشان می دهد که آنها همواره و در بزنگاههای تاریخی، هوشیاری، توانایی و درک والای خویش را به منصه ظهور رسانده اند و با تکیه بر قوای خلاقه خویش، راه را برای دستیابی به اهداف خود هموار ساخته اند.

جنبش سبز بر پایه اصول و مبادی بنیادین خود، با تکیه بر شبکه های اجتماعی  بر فهم، اندیشه و نوآوری های مدنی ملت ایران تکیه دارد و دستیابی به آرمان هایی چون عدالت و آزادی را به شکوفایی این خلاقیت ها منوط می داند. شعار “هر ایرانی، یک ستاد” اینک می تواند به شعار “هر ایرانی، یک جنبش” تبدیل شود.

قانون گرایی و مذاکره

۱-      جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمان های همیشگی انقلاب اسلامی و با اتکا به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفته پس از انقلاب – به خصوص در عرصه روابط ملت و دولت- برپایه میثاق مشترک مردم ایران یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است.

۲-      در این راستا، “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” راهکار اصلی و بنیادین جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون و الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می توان از بحران های مختلفی که دامنگیر شده است رهایی یافت و در راه ترقی و توسعه میهن گام برداشت. جنبش سبز در عین حال کاملا توجه دارد که قانونگرایی به معنای استفاده ابزاری از قانون توسط حاکمان نیست. باید شرایطی فراهم آورد تا قانون وسیله اعمال خشونت های ناروا و موهن، نقض حقوق بنیادین شهروندان قرار نگیرد و خشونت، بی عدالتی و تبعیض قانونی نشود.

۳-      قوانین کشوری  و از جمله قانون اساسی متونی همیشگی و تغییر ناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را داراست که با تصحیح سیر حرکتی خویش، به اصلاح در قوانین جاری اقدام کند. اما باید توجه داشت که تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی مورد پذیرش است که در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همه اقشار و گروههای اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد.

۴-      گسترش جامعه مدنی و تقویت حوزه عمومی در زمره اصول اساسی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی و همچنین کاستن از تبعات ناخوشایند بحران موجود مستلزم مذاکره و گفتگو میان نمایندگان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی است و در این راستا از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند.

۵-      این جنبش خواهان قدرت بخشی به اقتصاد کشور در صحنه بین‌المللی و سرمایه گذاری و افزایش قدرت خرید مردم ایران است. جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزتمند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شان ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است.

همراه کوچک جنبش سبز

میرحسین موسوی

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

دیواری در شرق آسیا


هر کجای دنیا که دیواری باشد و رخصتی برای نوشتن هر آنچه دوست داری دیگر انگار چیزی دوست نداری جز نام زیبای میرحسین موسوی

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

دختران فراري به روايت مريم شاهسمندي


مريم شاهسمندي دوست خوب و فعال بنده روزنامه نگار حوزه اجتماعي است از آْن دست روزنامه نگارهايي كه بر سر ماندن و رفتن در اين روزهاي ترديد و دو دلي ماندن را برگزيده و سرش به كار خودش گرم است به جاي گرفتن ژست هاي سياسي كه اين روزها مد جامعه روشنفكري ايراني شده به همان رسالت قديمي خود يعني روزنامه نگاري اجتماعي مشغول است از روزنامه عصر ايرانيان با مريم همكار شدم با هم بي كار شديم و دوباره با هم بر سر سفره ايي ديگر نشسته و دل سپرده ايم به اميد روزهاي سبز آينده اما داستان مريم به همين جا ختم نمي شود از اواخر سال 79 مريم به زير پوست شهر نفوذ كرد و با گوشت و پوست خود دردي نهفته در اين شهر پر هياهو را تجربه كرد .

تحقيقات ميداني او از دختران فراري و زنان خيابان دو سال به طول انجاميد و او سخت ترين اما پر تجربه ترين روزهاي حرفه ايي زندگي اش را سپري كرد مريم دست به قلم نشد تا داستاني تلخ اما حقيقي را روايت كند يادآوري اين خاطره ها براي مريم تلخ و رنج آور است اما بلاخره راضي شد قصه را روايت كند البته همچنان حاضر نشده دست به قلم ببرد قرار شد من به جاي اوبنويسم بعد از تعطيلات نوروز مريم خط به خط قصه را روايت مي كند و من روايت او را روي كاغذ مشق مي كنم .

مريم جان حق تو بيش از اينهاست هر چند زمانه ما زمانه نامردي ها و رنگ به رنگ شدن هاست زمانه آدم هاي هوچي و شلوغ كن زمانه آدم هاي ادعاهاي تو خالي اما هميشه در روي يك پاشنه نمي چرخد بلاخره روزي جامعه مطبوعاتي ايران فرق 15 سال تجربه كار عملي تو با چند سال شلوغ كاري بي نتيجه دوستان را مي فهمد بلاخره زمانه سبز شدن همه رنگ هاي شهر فرا مي رسد و سيه روي مي شود هر كه دروغ اش باشد . من به تو و ايستادگي ات افتخار مي كنم مريم خوبم فقط همين .


در اين لينك هم مي توانيد قسمت اول مصاحبه مريم شاهسمندي با سايت آفتاب را بخوانيد : http://www.aftabnews.ir/vdcdfs0n.yt09k6a22y.html

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

زندگي جنبشي

سال 88 با همه بالا و پايين هاش روزهاي آخر را نفس نفس مي زند هواي زود گرم شده شهر و شكوفه هاي رقصان در باد و عطسه هاي آلرژيك بنده همه و همه نويد رسيدن سال نوي ديگري را مي دهد سالي كه خدا مي داند چه سرنوشتي در انتظار ايران ماست.
سال 88 شايد به ظاهر سال بدي بود سال شهادت جوانه هاي سبز سال اسارت ياران و دوستان سال گريز برخي از دوستان و ايستادگي بسياري ديگر اما در كل نگوييد كه سال بدي بود قبول ندارم.
سال 88 سال خودآزمايي بود سال بالا بردن آستانه تحمل سال تمرين صبوري سال ايستادن سكوت در برابر سد خشونت .
من در اين يك سال انگار يك عمر تجربه اندوختم ياد گرفتم با خشونت و جنگ به صلح و آزادي راهي نيست از دوستان دربند صبوري آموختم از شهداي جنبش حق طلبي .
در اين سال سخت ، تكليفم با خودم روشن شد فهميدم : عاشق اين خاك از آلودگي پاكم و يك بار براي هميشه آن هم همين حالا كه هيچ مشكلي براي خروج از كشور ندارم قاطعانه با خودم گفتم : من اينجا تا نفس باقي است مي مانم ...
من در اين سال سخت سبز زيستن را آموختم زندگي جنبشي ...
يادمان باشد ما با جنبش سبز زنده ايم و زندگي مي كنيم قرار نيست با جنبش بميريم قرار نيست در مسابقه « چه كسي بدبخت تر و آواره تر و غمگين تر است » شركت كرده مدال قهرماني به گردن بياويزيم .
نه اينكه منكر غم مادران عزادار باشم نه اما ما به سبزي جنبش زنده ايم و زنده بودن ما خاري به چشم دشمنان خواهد بود.
حالا كه ماندن و مبارزه كردن را انتخاب كرده ايم حالا كه زندگي جنبشي را برگزيديم پس آگاهانه انتخاب كرده ايم نه از سر جبر پس هر چه پيش آيد را خوش آمد گفته بياييم سبز سبز سبز زندگي كنيم .

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

احمد جلالي فراهاني آزاد شد

شب گذشته احمد جلالي فراهاني آزاد شد لاغر و تكيده بود رنگ پريده با ريش بلند اما لبخندي بر لب داشت از اون قشنگ تر برق چشمان همسر و دختر احمد بود كه به يك دنيا مي ارزيد ...
بهترين خبر رفيق همين حضور توست هنوز دو روز نشده بود كه توي فيس بوك ات گله كردم كه چرا ما آمديم تو خانه نبودي خوشحالم كه اين بار ما آمديم تو خانه بودي
راستي مرغ ميناي احمد هم با احمد آزاد شد ...

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

احمد جلالي فراهاني را آزاد كنيد


28 روز از بازداشت «احمد جلالي فراهاني » گذشت 28 روز است كه احمد زهرايش را نديده است جمعه شب با صدرا و جواد به ديدار همسر و دختر احمد رفتيم زهرا دخترك باهوش احمد هر سه نفر ما را شگفت زده كرده بود زهرا دختري است از جنس احمد به همان دانايي و مهرباني با همان روحيه جنجالي زهرا با اعتماد به نفس كامل از آينده اش مي گفت آينده ايي كه مي خواهد نقاش بشود و جالب تر از آن آرزوي عجيب زهرا كه مي خواست او هم به زندان برود .

فقط كاش احمد بود تا صداي سازش را هم مي شنيديم تا مرغ مينايش در قفس سكوت را نعره نمي كشيد كاش احمد بود تا از شيرين زباني ها و حاضر جوابي زهرا قند توي دلش آب شود كاش احمد بود تا از او مي پرسيدم : احمد يعني فردا كه زهرا نقاش بزرگي شد و نقش آزادي را كشيد او را هم به بند مي كشند؟ احمد اگر زهراي تو هم مثل من روياي سالوادوردالي شدن را گذاشت و روزنامه نگار شد اگر مثل پدر براي دردهاي زير پوست شهر بغض كرد سزايش انفرادي است ؟ كاش احمد بود تا مي گفتم رفيق يعني زهراي تو كه بزرگ شد رخصت مي دهندش به هوا خوردن از انفرادي در حياط آزادي ؟
احمد آدم سختي بود زير بار حرف زور نمي رفت حتي براي درآمدهاي كلان حالا كاش كسي باشد كه پيغام مرا به احمد برساند تا از قول من به احمد بگويد : احمد جان تو در حافظه تاريخي ما سبز ثبت شدي كوتاه بيا رفيق اگر اعتراف به ناكرده ها دل آنها را خنك مي كند و رهايت مي كنند اعتراف كن ما باور نمي كنيم تو اعتراف كن و اين بار كه به خانه ات آمديم خانه باش اين رسم مهمان نوازي نيست كه ما بيايم و تو نباشي .
دل نوشته صدرا را در اين لينك : http://namaandan.blogspot.com/
و دل نوشته جواد را در اين يكي : http://www.kalloo.blogsky.com/ بخوانيد .
بعد از نوشتن :
در حال نوشتن اين پست بودم كه خبر بدي شنيدم «مجتبي گهستوني» سخنگوی انجمن دوستداران میراث فرهنگی خوزستان تاریانا و رئیس بخش ان جی او های ستاد میرحسین موسوي در اهواز از روز چهارشنبه به دلایل نامعلوم بازداشت شده است او همان منبع خبري همشهري بود كه گفته بودند ديپلم دارد پس خبرش كذب است فعاليت هاي گهستوني براي حفظ ميراث خوزستان بدجوري دل برادران را به درد آورده بود . متاسفم كه اين خبر مهجور مانده است از دوستان عزيز سبز انديش تقاضا دارم در اطلاع رساني بازداشت وي همراهي كنند .
سحر بياتي 16 اسفند 1388

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

به ياد تهران امروز قديم























عكس هاي اين پست از دبير عكس خوب و مهربان تهران امروز قديم «محمدقدمعلي» است عكس اول من و دوستانم را در 25 خرداد نشان مي دهد در حياط روزنامه عكس دوم هم در حياط همان روزنامه است كه دوست دربندمان دبير سابق اجتماعي روزنامه «احمد جلالي فر اهاني » و البته «حسن وزيني » دبير سياسي روزنامه را نشان مي دهد يادش به خير آن روزها ...

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

كوچ اجباري

وبلاگم در بلاگفا مسدود شد همه آرشيو رفت براي هميشه فرت كلي شعر و نثر و ... اخرين پست اون وبلاگ فرداي بازداشت دوست و همكار خوبم « احمدجلالي فراهاني » در شوك بازداشت او نوشته شد كاش همين الان كه دارم اين پست و بي هيچ هدف و انگيزه ايي مي نويسم تلفن زنگ بزنه و خبر آزادي احمد را بشنوم تا يه دل سير اينجا شروع كنم به وبلاگ نويسي اين روزها نه اينكه حرفي براي گفتن ندارم نمي دونم چي بگم و چطوري بگم